Skip to main content
فرهنگ اصیل ایران / The original culture of Iran

فرهنگ اصیل ایران / The original culture of Iran

By DADAR


بنیاد فلسفه‌ی نوین ایران،
بر پایه‌ی جهان بینی گوهری و جهان آرایی نخستین ایران،
به زبان یابنده‌ی فرهنگ سیمرغی/زنخدایی ایران،
فیلسوف منوچهر جمالی
Available on
Google Podcasts Logo
Pocket Casts Logo
RadioPublic Logo
Spotify Logo
Currently playing episode

فریاب خرد «۶» نیک‌خواهی

فرهنگ اصیل ایران / The original culture of IranMay 05, 2024

00:00
43:35
فریاب خرد «۶» نیک‌خواهی

فریاب خرد «۶» نیک‌خواهی

دوستان . . . یکایک بیامد خجسته سروش/به سان پری پلنگینه پوش ، تا هنگامی که مانای نیک و نیکو و نیک‌خواهی در فرهنگ گوهری ایران آشکار نشده است، به کار بردن این واژه بی‌ارزش است! پدیدار شدن سروش در آغاز شاهنامه بسیار مهم است. چون نخستین بار این سروش است که نیک‌خواه نامیده می‌شود. نشان فردیت انسان، به چم (معنی) هر کسی سروش خودش را دارد. گوش‌سرودخرد=اندیشه بهمنی درونی را در گوش بیرونی زمزمه کردن. خرد ضد خشم=اصل آشتی=فرمان=اندیشه‌ی نیک‌خواهی نهادی ، نیک‌خواه=خواست مهر و دوستی به جان، گزند ناپذیری جان و خرد. خجسته=هوجستن=هوژد به مانای بهم پیوستن و یگانه شدن به (نیک) یا مهر به خدای خرّم شدن است. واژه‌ی شیر=جی‌وام=ژی‌بام است. زادگاه مولوی که امروزه بلخ نامیده می‌شود، شیربامی بوده است! بلخ در اصل بغدی بوده است، که به چم شیر از پستان زنخدای مهر نوشیدن است. این اصطلاح آب حیاتی که امروزه به کار می‌برند ولی نمی‌دانند از کجا می‌آید، همان متروژیتایو، به مانای آب مادر=آب زندگی است. واژه‌ی خزر=خدر=تخم=یوز=یوش... که در غرب جوس شده است، همان با گوهر شب چراغ در پی آب (شیرابه) زندگی بودن است، که از شاهنامه می‌آید. در هر تخمی، آتش یا گرمای مهر، اوروزیشد بوده است، که همان وای نیکو یا به باشد. حافظ می‌گوید؛ دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف/ای خضر پی خجسته مدد کن به همتم ، خضر معرب شده هم معنای اصلی ایرانیش را حفظ کرده که همان سبز (شدن) باشد! واژه‌ی چوب، در فرهنگ زیبای ایران معنای عشق=اشغ=اشه داشته است. نیاکان ما با پا(باد) واژه‌هایی که به زناشویی بستگی داشته است می‌ساختند. ما خرد سوختگان(فراموشکاران) امروزی! با بدگویی و بکار بردن اصطلاح گدا گشنه؟ خط بطلان روی واژه‌ی ژد=گد=جد می‌کشیم. درحالیکه هنوز در کردی مانای گوهری گدا که به دختر می‌گویند باقی مانده است، که همان خواستار آمیزش یا مهرخواه است. گدایی، خواستن مهریست که از دل برمی‌خیزد. چرا در جهان‌بینی ایرانی ستاره قطبی (میخگاه)، جدی که معرب گدی باشد نام گرفته است؟ گد=ژد=شیرابه‌ی به هم پیوند دادن جهان است. کسی نیک‌خواه است که سرچشمه‌ی جوشش مهر و دوستی با همه‌ی هستی، با همه‌ی مردمان است. بز=بزغاله=اوام‌بزه=بزکوهی=خرّم ، یا گرماسین=کرمانشاه=سیمرغ ، شاه نام ویژه‌ی خدای مهر و نشان حقانیت مهرورزی در ایران بوده، که شوربختانه بسیار مورد سواستفاده قرار گرفته است!؟ مولوی؛ تا ابد پستان جان پرشیر باد/مادر دولت طرب زاینده باد/این سخن شیر است در پستان جان/بی کشنده خوش نمی‌گردد روان
May 05, 202443:35
فریاب خرد «۵» همه را دوست دیدن

فریاب خرد «۵» همه را دوست دیدن

دوستان . . . جهان هستی از دوستی پیدایش می‌یابد، فلسفه‌ی ایرانیست. دوست گرانیگاه فرهنگ گوهری ایران است. چون خدای ایران که دوست باشد جان هر انسانی است، همان بنیاد هخامنی. ایرانی به آتش جان، هوفریان/پریان می‌گفت. فرید، فریده، فریاد و فرهاد.. از دوست می‌آیند. آفریدن=فرید=مهر و دوستی که بن آفرینش است. واژه‌ی افریته یا دژآل که دجال و زشت ساخته شده‌اند هم به دوست برمی‌گردند که دهش و رادی و جوانمردی ویژگی آنها بوده است. واژه‌های غربی امروزی مانند فرند و فرویند.. که معنای دوست دارند هم ریشه‌ی ایرانی دارند. ابر (باد و آذرخش/آب و آتش) در اوستا، دوانره آمده است که به مانای از خود آفریدن، دارنده‌ی اصل مادینگی و نرینگی به هم چسبیده در میان خود است. به رگبار در کردی هنوز خرّم می‌گویند. در بندهش ابر جام باده است، چراکه با همه‌ی جهانیان می‌آمیزد. گمیختن=آمیختن=میختن=میغتن=باهم دوسیدن ، واژه‌ی مغه، همان پیر مغان حافظ، که در عربی مجوس شده است. گم، که در عرفان ما بسیار به کار رفته است، شوربختانه امروزه ما تنها معنای دومی که به آن داده‌اند، تا مانای نخست آن را پوشش دهند، می‌شناسیم! مولوی می‌گوید؛ گم شدن در گم شدن دین من است/نیستی در هست آیین من است ، به چم خدا در انسان و انسان در خدا گم می‌شود. خدای ایرانی فراسو و مادون و ماورا و تافته جدا بافته نبوده است. یا فریدالدین عطار در راستای آنچنان در هم گمند، که بایستی برای شناخت یکی، دیگری را جستجو کرد و یافت می‌سراید؛ تو از دریا جدایی و عجب این/که این دریا ز تو یک دم جدا نیست/تو او را حاصلی و او تو را گم/تو او را هستی اما او تو را نیست
Apr 28, 202439:06
فریاب خرد «۴» دوسیدن

فریاب خرد «۴» دوسیدن

دوستان . . . چرا حافظ و عطار از نبودن دوست درد می‌کشیدند و آرزوی بازیافتن دوست خود را داشتند؟! گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست/هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است ،یا، نگه مکن به دو عالم از آنکه در ره دوست/هر آنچه هست به جز دوست عزی و لات است ، همه‌ی جهان از دوست پر شده و لبریز از این گوهر است، یعنی همه با هم برابرند. همین واژه‌ی دوست، زوش ما به یونان رفته و زئوس شده است. دوسانیدن=اصل به هم چسبانیدن همه‌ی چیزها، بن هستی هر چیزی است. مایه‌ی شرمساری است که در ذهن ایرانی تنها نام اهورامزدای مسخ شده (خدای نور بی‌کران زرتشتی) نقش بسته و آگاهی از نام‌های دیگر خدای ایران مانند لاغیس، نداریم! واژه‌ی جی‌گر یا کبد، با مهر و زندگی کار دارد و بن میان در میان همه‌ی چیزهاست. نخش‌اندیشی نیاکان ما در گذشته، امروز برای ما نامفهوم و گنگ و نادرست و غیرمنطقی به نظر می‌آید! ولی فلسفه‌ی عشق و مهری که چکیده‌ی فهم آنها از طبیعت در تصاویری همچون زهدان هلال ماه و خوشه پروین را نمی‌توان رد کرد. ژد=سمغ=شیرابه=انگم=چسب گوهری خدای مهر ایران ، نیاکان ما به کوزه‌گر، دوسین‌گر می‌گفتند که به مانای کسی که آب و خاک را به هم می‌چسباند. واژه‌ی آقا، آغا، که از آگ و هاگ می‌آید، به چم تخم است که نشان اصالت یا همان از خود بودن است
Apr 21, 202431:10
فریاب خرد «۳» دوست

فریاب خرد «۳» دوست

دوستان . . . در این غوغا که کس، کس را نپرسد/من از پیر مغان منت پذیرم ، فرهنگ گوهری ایران (به ویژه اهل پارس) خدا را دوست می‌نامید‌. آیین مهر، به مانای رابطه‌ی دوستی میان ایرانی و خدای ایران بود، نه عبودیت و اطاعت و تابعیت و حاکمیت! همان زوش یا دائوشته در گذشته، که واژه‌ی دوست امروز ما شده است. جغد که در فرهنگ ایران اینهمانی با خدای شاد داشته، امروزه تبدیل به مرغ شوم و منحوس شده است! با مسخ‌سازی این مرغ فرزانگی و خرد و فلسفه، اصل و سمبل سازندگی خرد شاد را واژگون به مرغ ویرانه‌ها و زشت ساخته‌اند. اشه به پاکی گفته می‌شد. خرد بهمنی که میکسی از رام و بهرام و سیمرغ بوده، اصل ساماندهی (حکومت) است. لاغیس (نای مهر افسونگر با کشش) مادر دوست بوده است. غیس=گیس=کیش=ارتا یا سیمرغ ، هدهد=هوتوتک=نای به ، بازسازی ایران با فریاب دوست آغاز و دوباره زنده می‌شود
Apr 14, 202426:30
فریاب خرد «۲» گونه‌های خرد

فریاب خرد «۲» گونه‌های خرد

دوستان . . . جهان را به خوبی من آراستم/چنان گشت گیتی که من خواستم ، خرد جمشیدی و خرد کیومرثی! آغاز در فرهنگ ایران، همیشه تخم است. مردم=مرتخم=تخم خدای مهر، که شوربختانه زرتشت و الهیاتش با این اندیشه مخالف بودند. جمشید یا جم (نخستین انسان فرهنگ ایران) در اصل تخم یا بن بوده است که به فرد تبدیلش کردند. کیومرث (نخستین انسان زرتشتی) همچنین، در اصل گیاه مرتن بوده است. اهریمن و پاره کردن ژی (زندگی) از اژی (ضد زندگی)، کژاندیشی زرتشت و مسخ فرهنگی بوده است. دانه=دوآنه ، صبا=سه‌پا و پا از پاد، باد می‌آید. تصویر کیومرث زرتشتی، نشانگر خرد ناقص انسان است که خوب و بد را نمی‌تواند از هم تشخیص بدهد، و این یعنی آغاز جنگ! درحالیکه تصویر جمشید، نشان پیوند است. طبقات در شاهنامه به مانای حرفه‌ها، پیشه‌های گوناگون بوده است. خانه ساختن و آبادی و مدنیت، با پیوند آب و خاک (خشت) آغاز می‌شود. جمشید نخست جهان را فارغ از بیم می‌کند. نخستین پایه آزادی، زدودن ترس است. ترسیدن، دروغ و ریا و خدعه و شارلاتانی و آزار جان را به دنبال دارد. با آرای انسان‌های مقلد که ایمان را برتر از اندیشیدن می‌انگارند! نمی‌توان دموکراسی ساخت. هر آنکس که می‌اندیشد هست، و هر آنکس که تقلید می‌کند نیست
Apr 07, 202421:09
فریاب خرد «۱» مهندینگی خردگرایی ایرانی

فریاب خرد «۱» مهندینگی خردگرایی ایرانی

دوستان . . . خرد، عقل نیست! چرا ما همیشه من می‌گوییم، ولی هیچگاه نمی‌اندیشیم؟ الاهان نوری، نمی‌خواهند و نمی‌گذارند که این من، بیدار شود، تا عبد و مخلوق بمانیم! منش منیدن، شاد اندیشیدن، با اندیشه خرّم زندگی کردن است. نهاد آسن خرد (وهومن) آدمی با غریزه کاری ندارد. کار خرد، نگهبانی از جان است. هخامنش=اندیشیدن به دیسیدن دوستی *فریاب=مفهوم *مهندینگی=اهمیت
Mar 31, 202417:19
بستگی ایران و آمریکا (اشانتیون تاریخی۱)

بستگی ایران و آمریکا (اشانتیون تاریخی۱)

دوستان . . . چکیده‌ی چرا و چگونه و به چه دلیل بن بست و گسستگی میان ایران و آمریکا و نخش انگلستان در این راستا و تلاش خستگی‌ناپذیرش! از دیروز تا امروز.. به زبان و پژوهش آقای کیانوش رزاقی / ترانه و آهنگ روان‌شاد فرامرز اصلانی
Mar 24, 202402:13:32
سکولاریته و نوروز

سکولاریته و نوروز

دوستان . . . نوروز، جشن فرشنافه بوده که نخستین زاده باشد. سیمرغ (خدای ایران) زاده و دگرگون به گیتی می‌شود. نوروز جمشیدی پیشتر به نام روز فرخ یا خرّم بوده است. منی کردن جمشید، منیدن=اندیشیدن ، مسخ و دشمنی الهیات زرتشتی و سپس الاهان دیگر را به دنبال داشته که چی؟ نباید یک فرد با پژوهش و خرد خود به ساختن گیتی بپردازد، و مانند پرواز جمشید در عالم بینش بر ضد معرفت الهی به معراج (بالا) برود! به همین دلیل چهار پر، چهار نیروی بن درونی را از او که نخستین انسان باشد می‌گیرند، تا دیگران را بدینسان باز دارند. خشت از خشتره می‌آید که با مدنیت کار دارد، و واژه‌ی شهر، ایران‌شهر امروز ما به آن برمی‌گردد. ایرانی با منیدن به هفت خان آزمایش می‌رود تا به چشم خورشید گونه برسد. نیاز به رستاخیز فرهنگ اصیل ایران، نیازی است که جامعه را در ژرفایش تکان داده و فرا گرفته و دیگر آن را رها نخواهد کرد. نیازی نیرومند به جستجوی خود است. هزاره‌ها هنر و بزرگی ما را تحقیر و زشت ساخته‌اند و گناه و جرم شمرده‌اند! برای نمونه الهیات زرتشتی نخستین روز آفرینش را با آمیختن اهریمن با گیتی مسخ کرده و نکوهیده و از آن جشن توبه از گناه ساخته است. نوروز بن زمان است، نه تنها روز نخست که سپس دوم و سوم می‌آید. هر روز نوروز است. مسئله‌ی حقیقت (راستی) به دلیل کششی که دارد، همیشه مسئله‌ی کشف حقیقت در دروغ و فریب است! جشن‌های ایران، همگی جشن‌های زمان بوده‌اند، نه اشخاص و اتفاقات. زمان بیکرانه یعنی از هم پاره نمی‌شود و گذرا و فانی نیست. جهان جان، همه یک جهان است که به هم پیوسته است. مولوی می‌سراید؛ همه در بخت شکفته همه با لطف تو خفته/همه در وصل بگفته که خدایا تو کجایی/همه همخوابه رحمت همه پرورده نعمت/همه شه‌زاده دولت شده در دلق گدایی/چو من این وصل بدیدم همه آفاق دویدم/طلبیدم نشنیدم که چه بد نام جدایی ،

درخت زمان نایی بوده است، پر از بندهای نی (تصویر نیاکان ما از زمان). انجام پایان نیست، بلکه هر انجامی اصل میان و آفریدن و بسته شدن (بند) به پاره‌ی دیگر است. واژه یوغ همان یوگای هندی است، که یکی از معانی‌اش پیوند است. نیاکان ما بر این باور بوده‌اند که آفرینندگی گردونه‌ایست که دو نیرو (بهرام و سیمرغ) بوسیله اصل ناپیدای سوم که بهمن باشد به هم چسبیده‌اند (سه تای یکتا)، آن را می‌کشند. واژه‌ی همزاد=بهروز+پیروز=اورنگ+گلچهر=عاشق+معشوق ، در فرهنگ گوهری ایران، زندگی جاودان است . . . هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز
Mar 17, 202459:48
سکولاریته و حقوق بشر

سکولاریته و حقوق بشر

دوستان . . . در اندرون من خسته دل ندانم کیست/که من خموشم و او در فغان و در غوغاست ، از خود زیستن، سکولاریته، و از خود تراویدن حق، حقوق بشر، و از خود روشن شدن، روشنگری، بینش حقیقی حقیقت است.. که همه‌ی این‌ها بنیاد فرهنگ ایران هستند. فرهنگ گوهری ایران با ناسیونالیسم همخوانی ندارد! ایران=ایریانه ، محل همبستگی و آشیانه سیمرغ است. ایر، دو معنی دارد، یکی سه یا سئنا، و دیگری به معنای جستجو و پژوهش است، و یانه همان خانه‌ی آمیزش اضداد و یکی شدن آنها در آشتی. داستان سیمرغ و زال و سام در شاهنامه، پیمان آزادی انسان است. سام به معنای هماهنگی است، و سامان به معنای حکومت و نظمی که بر پایه‌ی آزادی است. اصل یا اصیل چیست؟ چیزی که پی در پی در زمان می‌آفریند. هنگامی که جهان جان فانی شمرده می‌شود، بی اصل، بی مینو می‌شود و اصالتش از آن گرفته می‌شود. مرتخمه که همان واژه‌ی مردم امروز باشد، در زمان ساسانیان به مرتتخمه تبدیل شده بوده، یعنی تخمی که می‌میرد.. واژگونی فرهنگ اصیل ایران! خدایان ایران، خدای زمان بودند، و هر روز با همان گوهر، ولی دگرگون به خدایی دیگر... واژه‌ی مرگ از مرغ می‌آید که مرغه باشد و در اصل تنگوریاست که به معنای زهدان رستاخیزنده است. در همین سراندیشه فرهنگی ایران که انسان در اندرون خود اصل خودآفرینی را داراست، همه‌ی اصل سکولاریته و حقوق بشر و روشنگری وجود دارد. فرهنگ ایران، فرهنگ ملی‌گرایی نیست! بلکه جهانی، برای انسانیست که گوهری آزاد دارد
Mar 10, 202429:47
سکولاریته و آزادی وجدان

سکولاریته و آزادی وجدان

دوستان . . . فرهنگ ایران به سرچشمه‌ی آفرینندگی در هر انسانی دین می‌گفت. مسئله‌ی بنیادی امروز ما، آزادی انتخاب میان این یا آن دین و یا جدایی دین از حکومت نیست! بلکه پیوند دادن دین حقیقی با حکومت (سامانده)، و بسیج شدن آفرینندگی و آزادی وجدان است. دین واژه‌ای ایرانی است، و از دئنا می‌آید که نای نوآور و یا اندیشنده باشد. مشیه=سرشار و لبریز.. عاقل، خویشتن‌دار و گیرنده، ولی دیوانه، خرّم و بخشنده است. منوچهر=تخم سرشار ، دینداری ایرانی برابر است با اصل از خود بودن. حکومت را بایستی از ادیان جعلی جدا کرد. بایستی به این گواهی دادن، که من همیشه در زندگی‌ام کوشش می‌کنم که سرچشمه بینش تازه نباشم و بر ضد آفرینندگی خودم پیکار کنم، به این ایمان پایان داد. به دین راستین کسی گواهی یا شهادت نمی‌دهد. عارفان دین ساختگی را شریعت، و دین حقیقی را حقیقت می‌نامیدند و عمری با آن گلاویز بودند. نفی ارجمندی و شرافتمندی آدمی تا کی؟ گذر از نگرش سطحی جدایی... و از سر به اصالت (گوهر) خود بازگشتن
Mar 03, 202427:42
سکولاریته و اطاعت از فرمان

سکولاریته و اطاعت از فرمان

دوستان . . . آنچه می‌گذرد ناقص است و آنچه می‌ماند کامل است، کمال بقاست! طبق ادیان نوری که استوار بر نور هستند (زرتشتیت، یهودیت مسیحیت و اسلام) آنچه تغییر می‌کند فاسد می‌شود، پس نمی‌شود به آن اعتماد کرد. الهیات زرتشتی جایگاه اهورامزدا را در روشنایی مطلق قرار داده است که هیچگاه تغییر نمی‌کند، که سپس همین فکر در قیامت ادیان ابراهیمی دیگر بکار رفت، که خورشید در آن در وسط آسمان ثابت می‌ماند و فقط این نور همیشگی است که قضاوت می‌کند. درحالیکه فرهنگ ایران می‌گوید هستی، هسته‌ی درون هسته، بهمن است. مانند جام‌جم=من من=اصل بینش، واژه اوستا نیز برابر است با جنین در زهدان، اصل و هسته‌ی همیشه زاینده و آفریننده، مفهوم کمال ایرانی بوده است. غنایی که هیچگاه در خود نمی‌گنجد و در گذر زمان پیدایش می‌یابد. بن که همان ون یا بند نی باشد، نیاز به زمان دارد تا از صورتی به صورت دیگر در بیاید. اینهمانی بند نی با زمان به این دلیل بوده است که پایان هر پاره‌ای آغاز پاره‌ی دیگر بود. فنا از ونای ایرانی می‌آید که مسخ شده است و در اصل به معنی بقا در فناست. همچنین آن=یان=یئنه=خانه، پیوند، بنی که در آن عشق است، اصالت در «ون» است. فلسفه‌ی فرهنگ گذشته ایران.. همزمان آینده نگریست... در گذر همه چیز نمی‌گذرد. جفت به هم چسبیده بن+بر ، این تخمی که فراز درخت است، همان بن درخت است، که چمای هستی را در فرهنگ ایران می‌نمایاند. ناگذرا بودن یعنی بی‌حرکت! کلمه‌ی حرکت عربی از ریشه ارکه ایرانی می‌آید که سپس به یونانی هم رفته، همان نام بهمن یا هومن یا ارکه‌من است که بن آفریننده در هر چیزی است. اندیشه=اندیمن=حرکت ، بن نهفته را زایاندن، از خود روشن شدن، از تاریکی به روشنایی است. از بهمن به هما، نخستین پیدایش گوهر هر چیزی است، که شوربختانه در الهیات زرتشتی (پدر پدربزرگ همه‌ی ادیان نوری!) با چنگ واژگونه زدن می‌آید؛ از ناگذرایی، نا‌آسانی پیدا شود، که دیوان را آسانی نرسد!؟! من آن ماهم که اندر لامکانم/مجو بیرون مرا در عین جانم/تو را هر کس به سوی خویش خواند/تو را من جز به سوی تو نخوانم *مولوی
Feb 25, 202445:18
سکولاریته و مرجعیت

سکولاریته و مرجعیت

دوستان . . . هر که خواهد گو بیا و هرچه خواهد گو بگو/کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست (حافظ) ، تو کیی در این ضمیرم که فزون‌تر از جهانی/تو که نکته جهانی ز چه نکته می‌جهانی (مولوی) ، در کعبه ز اسرار حقیقت خبری نیست/این زمزمه از خانه خمار بلند است (صائب) ، هر کسی دینی غیر از اسلام بپذیرد، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد!؟ (قرآن) ، وحدت کلمه میان نیاکان ما، بی‌معنی و پوچ بود. آنها وحدت اجتماع را در هم‌پرسی می‌دانستند. به گونه کلان در فرهنگ ایران دین یک امر پذیرفتنی نیست، بلکه زایشی است. دین را یک مرجع مقتدر معین نمی‌کند، در گوهر هر فردی نهفته است، یا به سخن دیگر هر کسی به بینش دیگری آبستن است. مرجع ایرانی بهمن است که در اندرون اوست. درگاه، در، بن یک ساختمان شناخته می‌شد. پیشینیان ما به آستانه در ورودی فروردین می‌گفتند که معنای آغازگری و نوآوری داشت. واژه شوخ در اصل به معنای زیباییست که یکی از نام‌های سیمرغ بوده است. خمار، خمر، می، باده، نوشین باده یکی از نام‌های رام بوده است. راستی، با نوشیدن باده (مایه/آب) از تخم انسان می‌روید/می‌شکوفد. کاه هرگز به ژرفای دریا نمی‌رسد و منکر آن می‌شود که دریا ژرف است! ولی این سنگ سنگین است که به ژرفا می‌رسد... فلسفه‌ی فرهنگ ایران بسیار ژرف‌تر از آن است که بتوان با حکایت و روایت به اصطلاح ایران‌شناسان سطحی‌نگر به آن رسید . . . ژرف اندیشی=دانایی
Feb 18, 202436:20
سکولاریته و تصویر زندگی

سکولاریته و تصویر زندگی

دوستان . . . اصطلاح سکولاریته در غرب از اینجا پیدا شد که مردم، نسبت به تعریف تورات و انجیل از زندگی، آهسته آهسته موضع‌گیری کردند. قرآن هم زندگی در گیتی را لهو و لعب می‌داند! که از مسخ و فروکاستن و کوبیدن عشق بازی بهرام و سیمرغ ایرانی گرفته است، و تبدیل کردن آن به شهوت و تضاد جسم و روح و آسمانی و زمینی.. واژه خدا را هرگز نباید به جای یهوه و پدر آسمانی و اللّه به کار برد، چون خدا از خوآدای می‌آید که همان خی و خیه و خایه است که تخم باشد. دای هم به معنای دایه و زاییدن است. خدای ایرانی تخمی است که جم و جما (زن و مرد نخستین) با هم از آن می‌رویند. واژه‌ی زم که پیشوند زمان باشد، نام رام، دختر سیمرغ است، که زنخدای موسیقی و سرود و رخس و آواز و شناخت است. عوام از اوامیان می‌آید که همان زمانیان باشد. یعنی مردمی که در زمان زندگی می‌کنند و در طبقه‌ی پایین‌تر از روحانیون به سر می‌برند و بر ضد خوار شمردن زندگی در گیتی هستند. در فرهنگ ایران خدا تخمی است که می‌روید و درخت کل زندگی می‌شود، مفهوم بن داشته است. به سخن دیگر، خدا تا گیتی نشود، خدا نیست! در یکی از گویش‌های ایرانی به دانه، سینه گفته می‌شود، که همان سین باشد، یکی از نام‌های سیمرغ بوده است. شنبه=شن+به=نای به=سیمرغ ، یا آدینه=ادونای=ترانه‌ی نی. گذر که از گشتن می‌آید همان وشتن است، یعنی رخسیدن و شادمانی و دوباره زنده شدن. پرستیدن=شادنیتن=پرستاری کردن. میهن‌پرست=پرستار مام‌میهن. پرستار آب و خاک و گیاه و جانور.. پرستش به چمای مردمان را در گیتی شاد کردن است، نه عبادت الاهان! کلمه‌ی یهوه (الاه یهودیان) مسخ شده جه‌+وه=زن به است، که سیمرغ باشد. هنگامی که حکومت زندگی کردن انسان در گیتی را برترین ارزش بشمارد، آن‌وقت سکولار یا به گفته ایرانی سپنجی، جشن ساز شده است
Feb 10, 202437:53
سکولاریته و راستی

سکولاریته و راستی

دوستان . . . هیچکس با نصیحت و ارشاد دست از دروغ نمی‌‌کشد! چرا؟ و بدتر از همه همین موعظان و مرشدان راستی هستند که در تزویر سرآمدند! ما برای رسیدن به راستی در اجتماع بایستی سکولار بشویم. خوار شماری خوشی گذرا در زمان فانی مفهوم نخستین سکولاریته، البته منفی آنست. سکولاریته می‌گوید در پیمودن و حرکت زمان، فقط گوهر انسان پدیدار می‌شود. در حالیکه فرهنگ ایران می‌گوید در حرکت، گوهر زمان و انسان و خدا و بن کیهان آشکار می‌شود. فرهنگ ایران همه چیز را بن‌دار می‌دانست. این نوزایی روز به روز بن کیهان و زمان و انسان... جشن و شادی می‌آفریند. این حرکت پیدایشی از درون انسان به بیرون، ایرانی این آشکار و فاش شدن گوهر یا بن در زمان را راستی می‌نامید. شکوفایی و رویش بن و گوهر، نه اینکه چند سخن راست گفتن! این پدیده خودافشانی گوهر جان را امروزه آزادی می‌خوانند. واژه‌ی راستی بر خلاف فهم امروزی، اخلاقی نیست! بلکه گوهری است و با کل وجود کار دارد و مختص انسان هم نمی‌باشد. فرهنگ ایران بر ضد قدرت است، چرا که آزادی را از انسان می‌گیرد. ایرانی هیچگاه واژه‌ی سیاست را بکار نمی‌برد؟ چونکه به معنای شکنجه و آزار و زدارکامگی است. ایرانی می‌گفت جهان آرایی. هنگامی که ایرانی می‌گفت خدا راست است، بدان معنا نبود که حرف راست می‌زند، بلکه خدا یا بن کیهان در آسمان و زمین و گیاه و جانور.. شدن، گیتی می‌شود. به همین دلیل یکی از نام‌های خدای ایران همای چهره آزاد بود. چهر=چیتره=تخم، یعنی خدا در گیتی شدن گوهر خود را می‌گسترد، بنابراین او آزاد است. خرد، هلال ماهی است که می‌زاید. کسی که می‌روید راست است. زمان بی‌کرانه نامش زروان بود (زر=نی، ون=بند)=(با مهر و عشق همه‌چیز نهاده می‌شد) و با زمان گذرا یا کرانمند، از هم بریده‌اند و دور هستند. زرون یا خدای زمان بی‌کرانه مانند درختی است که می‌روید و هر روز یک شاخه‌ی دیگر بر تنه‌ی آن سبز می‌شود که از خود درخت بریده نیست. این اندیشه کلان، فلسفه و جهان‌بینی فرهنگ ایران را نشان می‌دهد، رام و سیمرغ دو چهره‌ی اصل مادینگی یا همان سپنتامینو هستند، و بهرام که همان انگرامینو باشد، چهره‌ی اصل نرینگی کل هستی بود. و آن نیرویی که این‌ها را با هم هماهنگ می‌ساخت و در این هماهنگی جنبش آفرینندگی آغاز می‌شد (مهر و بینش و نیکی در حرکت به هم می‌پیوندند)، نرسی یا نریوسنگ خوانده می‌شد. در زبان کردی نیر یا نیره به معنای یوغ است. مانند واژه‌ی سنگ که معنای پیوند همیشگی دارد. (هم‌تازی=اندازه=در هارمونی با هم تاختن) ، فرهنگ ایران برخلاف الهیات زرتشتی (اهورامزدای پیش‌دانش جدا از اهریمن پس‌دانش)، اصل خیر و شر نمی‌شناخت! بلکه آن را پیایند هماهنگی و ناهماهنگی دو نیروی برابر که هر دو آفریننده هستند، در بن انسان می‌دانست. نادانی=دژدانشی
Jan 31, 202401:11:24
معنویت «۴» چیستی

معنویت «۴» چیستی

دوستان . . . هیچ می‌دانی که تو خود کیستی / آمده در دهر بهر چیستی (عطار) ، گفتم به عروس دهر کابین تو چیست / گفتا دل خرّم تو کابین من است ، خیام در اینجا دلباخته‌ی بیدخت شاه پریان است، خدای زندگی و خرّمی، که درست در جان او و در جان هر چیزی در گیتی هست. خیام به دنبال چیستی است که در دهر پیدایش می‌یابد. کابین، کابینه به معنای چشم و در کردی منظره است. کابین=شادی از دیدن یا نور بینش شاد، و «کا» به معنای آفتاب است. دیدن زیبایی در انسان شادی می‌آفریند، بیننده را که لبریز از شادیست، به هدیه و دهش برمی‌انگیزد. عروس دهر یا روزگار که خرّم باشد، تنها دل شاد را هدیه می‌خواهد نه مال دنیا را! خرّم خدای زندگی و شادی و عشق است که در زمان تحول پیدا می‌کند، همان ژی یا جی است. به سخن دیگر این جان است که باید شاد و خرّم باشد. دهر=داه=دختر سیمرغ ، واژه‌ی چی در اوستا، از چه، برای چه، چرا و چیست می‌آید که چیم یا چم می‌شود که معنا باشد، و در فرهنگ ایران این واژگان با خرد و بینش و اندیشه جفت و انباز و جداناپذیر از هم هستند. شوربختانه این رابطه را آموزه‌ی زرتشت نفی و طرد می‌کند، وقتی که ژی را از اژی در آیینش از هم می‌برد و روشنایی را از تاریکی جدا می‌سازد! متضادی که از همان آغاز روشن است و نیازی به جستجو ندارد و تنها بایستی یکی را برگزید. نابودی اصل جستجو در تاریکی. در زبان پهلوی واژه‌ی واروم به معنای خرد است، که همان شک و چون و چرای اندیشیدن است. در فرهنگ گوهری ایران اکوان یا اکومن، هومن و بهمن است. کو در پارسی و اکو در کردی به معنای چرایی و پرسش و شگفتی است. به جغد که مرغ بهمن یا خدای بینش باشد هم کوکو می‌گفتیم. واژه‌ی چی در اوستا برگرفته از نام جی یا ژی، زنخدای خرّم است. اندروای، خدای ایران می‌گوید؛ جوییدن نام و گوهر من است. در زبان پهلوی واژه‌ی جستجو، جوییشن است. جستن=جوییدن=یوغیدن است. انسان در جستن با آنچه می‌جوید، به هم جوش می‌خورند. فرهنگ ایران میان درون‌سویی و برون‌سویی شکاف ایجاد نمی‌کند، بلکه در پیوند با هم به معنا می‌رسند. مولوی می‌گوید؛ هر که پوشیده است بر وی حال و رنگ جان او / هر جوابی که بگوید او به معنی سائل است (نمی‌داند) ، معنی چیم روند پیدایش این گوهر نادیدنی و ناگرفتنی، به پیکر دیدنی و گرفتنی است. شکوفایی چی، چیم است و شکوفایی چیستی، چیستا است
Dec 10, 202353:12
معنویت «۳» زهشی

معنویت «۳» زهشی

دوستان . . . در معنویت غایتی، الاهان معین کننده قدرتند که مراد آنهاست، و انسان وسیله‌ برای رسیدن به آن هدف که برای او گذاشته شده است، و وقتی به آن رسید معنوی می‌شود. ولی فرهنگ ایران به زندگی معنوی، زندگی بامزه می‌گفت، و اینجاست که می‌شود ناهمخوانی و اختلاف معنوی زهشی و غایتی را دریافت. هستی هنگامی معنی دارد که بتوان آن را چشید، و چشیدن در فرهنگ ایران معنای تنگ امروزی را نداشته است، بلکه به چمای درک و دریافتن از بن و جان و دل است. مزیدن، آمیختن و بوسیدن از وجود (جان) است. سراندیشه‌ی جام جم ایرانی از همین شیرابه‌ بودن خدا یا حقیقت یا معنی می‌آید که مزیدنیست، و هر کسی خودش بایستی آن را بچشد. به همین دلیل به گفته‌ی ابوریحان، بویژه میان اهالی پارس، نخستین روز هر ماه در گاه‌شمار ایرانی خرّم‌ژدا نام داشت، شیرابه‌ی زنخدای زندگی، موسیقی و رخس و رامشگری و زیبایی جهان، که با آن زمان آغاز می‌شود. همان ژی‌بام، شیر از پستان زنخدای مهر نوشیدن و روشن شدن. خانواده زرتشت هم خود را سپیدبام، یعنی منسوب به این زنخدا می‌دانست! خدا در فرهنگ ایران مایه‌ای است نادیدنی و ناگرفتنی که با همه‌ی جهان آمیخته است. خرداد و امرداد در دهان هر انسانی اصل مزیدن هستند، خدایان شناخت راستی (حقیقت). یکی از نام‌های خدای ایران آب زندگی، آوه یا آپه بود. مانند رودابه، سهراب، مهراب، آبتین یا آپادانا در تخت جمشید که معبد آپه باشد. ویژگی آمیختن، در گم شدن در یکدیگر است! واژه‌ی گم در زبان پهلوی گومای است که به معنای آمیختن است. در عرفان این گم‌شدگی، همان دو گمشده‌ای است (معنی و صورت) که همدیگر را می‌جویند. همانگونه که برای عارف کلمه‌ی ذوق که معرب واژه‌ی مزه است. مولوی در غزلی می‌سراید؛ آنچه می‌جویی تویی و آنچه می‌خواهی تویی / پس ز تو تا آنچه گم کردی ره بسیار نیست ، یا در جایی دیگر می‌گوید؛ هر جا که بود ذوقی ز آسیب دو جفت آید / زان یک شدن دو تن ذوق است نشان ای جان ، واژه‌ی آسیب معنای عشق داشته است! انسان در فرهنگ گوهری ایران بسان ماهی شمرده می‌شد که در دریای خدا یا معنی شناور است، و همیشه این آب محیط را می‌هنجد و در شنای در آن زندگی می‌کند. فردوسی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، کلمه‌ی حکیم اینجا طعنه زدن او به الاهان نوریست! یا کنایه حافظ به کتب آسمانی که شنا نمی‌دانند، می‌گوید؛ این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی / وین دفتر بی‌معنی غرق می ناب اولی
Dec 03, 202350:50
معنویت «۲» پیکریابی

معنویت «۲» پیکریابی

دوستان . . . هنگامی که ما خواسته دنیا را زیبا می‌کنیم، ناخواسته خودمان زیبا می‌شویم. بحث معنی بی‌صورت یا صورت بی‌معنی، نازاست! و شناختن معنا از صورت است که بزرگترین مسئله‌ی معرفتیست. راستی در فرهنگ ایران اینهمانی با حقیقت دارد. اهمیت یافتن معنویت هنگامیست، که رابطه پندار و گفتار و کردار با یازش‌ها و کشش‌ها و تنش‌های درونی به هم می‌خورد و شفافیت و درون‌نمایی از بین می‌رود. ارتاوهشت یا اردیبهشت که خدای ایران باشد، ویژگی گوهری و نخستینش زیبایی است. ارتای هوچهره و سریره همان اشه یا راستی و درون‌نمایی است. هستی یافتن در فرهنگ ایران اینهمانی با شادی دارد. پیدایش زیبایی ارتا، خرّم است که شاده نام دارد. جمشید که بن انسان در فرهنگ گوهری ایران است، جمشید سریره خوانده می‌شود، همان پیدایش زیبایی در مدنیت. مولوی بت پرست را کسی می‌دانست که در صورت بت، معنای بت را نمی‌توانست کشف کند و می‌سراید که؛ اندیشه جز زیبا مکن، کو تار و پود صورت است / ز اندیشه‌ای احسن تند، هر صورتی احسن شده ، نگاه چشم، دیدن انسان درست دیدن زیبایی خود در آیینه‌ی دیگران است. اندیشیدن=دیسیدن=چهره دادن به مان. برای ایرانی، زیبایی و مهر دو چهره‌ی یک چیزند. خود واژه‌ی مهر که از مهته، مئته ساخته شده، معنای جفتی یا پیدایش یگانه از دوتایی دارد. واژه پری (شاه پریان) هم به زیبایی گفته می‌شود، هم جفتی و هم مهر، خود واژه‌ی پر، در اصل معنای دوتایی دارد. جفت لیلی و مجنون برابر است با اصل زیبایی و اصل عشق به زیبایی، مانند بهرام و خر‍‍‌ّم که در پیوند سیمرغ را پدید می‌آورند. گوهر معنا یا مان، انبازی و مهر و زیبایی است. مرسپنتا که خدای روز بیست و نهم است، خدای مهر و دوستی که اصل آفریننده جهان است. (مر=اصل دوتایی) مردم که انسان باشد، همان دگرگون شده‌ی مرتخم=تخم‌جفتی=تخم‌مهر
Nov 26, 202342:14
معنویت «۱» غایتی

معنویت «۱» غایتی

دوستان . . . معنویت چیست و چه چیزی را ما معنا می‌دانیم؟ بی‌معنا سازی انسان و جهان و زندگی برای خلق احتیاج به معنویت، یا خلق نهیلیسم برای احتیاج مصنوعی به معنویت! مولوی؛ پس ز من زایید در معنی پدر/پس ز میوه زاد در معنی شجر ، خیام؛ در دایره‌ای که آمد و رفتن ماست/او را نه بدایت نه نهایت پیداست/کس می نزند دمی در این معنی راست/کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست ، فردوسی؛ ز راه خرد بنگری اندکی/که مردم به معنی چه باشد یکی/نخستین فطرت پسین شمار/تویی خویشتن را به بازی مدار ، حافظ؛ معنی آب زندگی و روضه‌ی ارم/جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست؟ معنای زندگی در دانستن اراده و مشیت الاهان نیست. در سروده‌های ایرانی کنار آب یا جوی، اشاره‌ایست به رود دهش نیک، مانند تخمی که در کنار آب کاشته و سبز می‌شود. واژه افکار همیشه با فکر کار ندارد، بلکه در پهلوی با کار (بدون کار) کار دارد. همچنین واژه‌ی بیهوده در پهلوی بی‌سوتکی بوده که به معنای بدون سود است. انسان هست، وقتی شاد است. خوشی برابر است با زندگی. خندیدن و شاد شدن در فرهنگ ایران یعنی به وجود آمدن، بازگشت به اصالت است. می اینهمانی با ماه و خرّم و رشن دارد. درحالیکه در سروده‌ها ما به سراغ معنای اسلامی آن می‌رویم! خود کلمه‌ی معنا، معرب واژه‌ی مانا و مان ایرانی است، یعنی همان شیرابه‌ی ماه. من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت/از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت/جامی و بتی و بربطی بر لب کشت/این هر سه مرا نقد و تو را نسیه بهشت
Nov 19, 202348:11
مشروطیت (سرکشی) ادامه دارد

مشروطیت (سرکشی) ادامه دارد

دوستان . . . وقاحت = پادزهر قداست جعلی

مسئله ما قداست زدایی نیست، بلکه قداست به چه چیزی تعلق می‌گیرد؟ مقدس بودن انحصاری است و تنها شامل جان می‌شود و خردی که از این جان برای زندگی می‌تراود.

مشروطیت ایران یکی از نخشهایی بود که در سرکشی ملت ایران از نو چهره به خود، جانی تازه گرفت. سرکشی همیشه بسان فوران یک آتشفشان است، و این بیان ناگنجیدنی بودن اندیشه‌ها در ساختار حاکمیتی است که مانند سرکشی کاوه آهنگر در برابر ضحاک عبارت‌بندی شده است.

ضحاک اصل آزار جان و زدارکامگی (لذت بردن از شکنجه و آزار دیگران) در گیتی است. الهی که خوراکش مغز جوان یا خرد نوآفرین بود. ضحاکی که شاه و سلطان نبوده، بلکه خدای ایران هزاره‌ها پیش از تاریخ بوده است. حالا چرا موبدان این خدا را به شاه تبدیل کردند؟ چون ایرانیان فراموش کنند که روزگاری خدایی را از خدایی انداخته‌اند! و این دلیری و گستاخی مردم ایران، به ویژه شهامت زنان ایران را نشان می‌دهد. ارث همین ضحاک است که به یهوه و پدر آسمانی و الله، الاهانی که میثاق را بر پایه قربانی خونی می‌گذارند، رسیده است!

نخستین خلقت و عبد و بنده‌ی الاه "عقل" است. به دیگر سخن مهر تو، عشق تو، نگران دیگران بودن تو.. تابع و زیر امر الله و رسولش قربانی می‌شود. تفکر یا عقل اسلامی یعنی خودزنی گام به گام و خودکشی اندیشه بام تا شام! بن آفریننده جان که بهمن یا هومن باشد، خودش را مانند خوشه‌ای در گیتی افشانده است. بن هر انسانی این بهمن است، که نقطه‌ی مقابل الهیات نوریست. هخامنشیان به بهمن هه‌خه‌من می‌گفتند. به همین دلیل خودشان را هخامنشی می‌نامیدند، نه اینکه فقط یک نام فامیلی بوده باشد، هخامنشیان زرتشتی نبودند. ارکه‌من یا اندی‌من یا اکومن که نامهای گوناگون بهمن می‌باشد، اصل آبستنی بود. یعنی نوآفرینی همیشگی، و همچنین اصل میان هم بود. یعنی هر دو چیزی یا کسی را به هم می‌چسباند. فرهنگ ایران ناسیونالیستی و قومی و ملی نیست؟ فرهنگی است که می‌خواهد همه جهان را به هم پیوند بدهد، به همین دلیل آن را سنگ یا آسنگ می‌نامیدند. سنگ = محلی که دو چیز به هم متصل می‌شوند. بن انسان همین آسن خرد است، خرد پیوند دهنده، مینویی خرد، خرد سنتزی که مهر می‌آفریند. ایرانی به همه گونه‌های پیوند مهر می‌گفت. همه‌ی عشقها را.. اینست که سیاست ایرانی با مهرگیاه، مردم گیاه کار داشت، که کردها به آن اسن بغی می‌گویند. نام کاوه آهنگر هم از اینجا پیدا شد. نه فردی بنام کاوه بوده، و نه حرفه‌اش آهنگری! از خرد پیوند دهنده‌ای می‌آید که اصل ضد خشم، ضد قهر ضد کشتن ضد جهاد... است. نام کاوه در اوستا نیست شخص نبوده بلکه همه‌ی ملتی که برخاسته بودند. حالا چرا کاوه نامیدند؟ چون کاوه، کاو، همچنین کعبه در عربی به معنای بند نی است، که نماد پیوند دو چیز بود در مهر و عشق که اصل نوآفرینی و نوزایی می‌شد. از اینجا بود که ارتا یا هما یا سیمرغ پیدا می‌شد. به بند نی در کردی قف، قاف می‌گویند. ارتایی که از بهمن پیدا می‌شد اصل داد بود. یعنی در هر انسانی این بن بهمنی هست که از آن سیمرغ از قاف خودش برمی‌خیزد بهمن اصل نادیدنی و ناگرفتنی است، یعنی در هیچ شکلی نمی‌گنجد. البته صورت به خود می‌گیرد، ولی در آن نمی‌ماند، بلکه ایجاد اندیشه می‌کند
Oct 31, 202328:52
مرغ

مرغ

دوستان . . . من از كجا غم و شادی این جهان ز كجا

من از كجا غم باران و ناودان ز كجا

چرا به عالم اصلی خویش وانروم

دل از كجا و تماشای خاكدان ز كجا

چو خر ندارم و خربنده نیستم ای جان

من از كجا غم پالان و كودبان ز كجا

هزارساله گذشتی ز عقل و وهم و گمان

تو از كجا و فشارات بدگمان ز كجا


★تو مرغ چارپری تا بر آسمان پری

تو از كجا و ره بام و نردبان ز كجا★


كسی تو را و تو كس را به بز نمی‌گیری

تو از كجا و هیاهای هر شبان ز كجا

هزار نعره ز بالای آسمان آمد

تو تن زنی و نجویی كه این فغان ز كجا

چو آدمی به یكی مار شد برون ز بهشت

میان كژدم و ماران تو را امان ز كجا

دلا دلا به سررشته شو مثل بشنو

كه آسمان ز كجایست و ریسمان ز كجا

شراب خام بیار و به پختگان درده

من از كجا غم هر خام قلتبان ز كجا

شرابخانه درآ و در از درون دربند

تو از كجا و بد و نیك مردمان ز كجا

طمع مدار كه عمر تو را كران باشد

صفات حقی و حق را حد و كران ز كجا

اجل قفص شكند مرغ را نیازارد

اجل كجا و پر مرغ جاودان ز كجا

خموش باش كه گفتی بسی و كس نشنید

كه این دهل ز چه بام‌ست و این بیان ز كجا

*مولوی
Sep 24, 202307:14
ناهمخوانی فرهنگ ایران با تاریخش

ناهمخوانی فرهنگ ایران با تاریخش

دوستان . . . فرهنگ ایران استوار بر این تصویر از انسان بود، که انسان اصل آبستنی است. نای یکی از نمادهای اصل آبستنی بود، به همین دلیل هم به انسان هم به خدا، اوز می‌گفتند. نام خوزستان (نی‌ستان) هم از همین جا می‌آید. کانا یا کانیا یا غنا، هم به زن و هم به نی گفته می‌شد، چونکه بادی که از آن بیرون می‌آمده است، نماد جان و عشق بود، و دیگری شیرابه‌اش بود که نی‌شکر باشد، همان اشه که از اشیر می‌آید که سپس به حقیقت و راستی هم می‌گفتند. در غرب کسی که حقیقت را دوست دارد به فیلسوف معروف است. درحالیکه صوف یا صوفی پیش ما برابر با نی (شیرابه دانش و بینش) بوده و پیل معنای دوستی داشت. همه‌ی تلاش‌ها برای بستن پای انسان به میخ طویله ایمان به این مکتب یا آن ایدئولوژی و مذهب به جایی نمی‌رسد، چون فلسفه ایران در ناگنجیدنی بودن انسان است. اینکه در هر گوشه از ایران به خدا یا فرهنگ... نام‌های گوناگون داده‌اند، گواه بر تراوش آن از میان مردم بوده است، نه نازل شدن وحی! که همه یک چیز را با یک نام بخوانند. هومن=هو=زایش ، جایی اندیشه می‌شود، که پرسیده بشود. خردورزی=شک‌ورزی ، هو همیشه با هما همراه بود. جام‌جم=اصل زایش بینش از خود انسان، که بر ضد هرگونه ایمانی است. ما نبایستی پشت به کهنه بکنیم. انسان همیشه از این کهنه است که با درد زه، زاییده می‌شود. انسان، خودی است نو، تا هنگامی که خود کهنه‌اش را نشکافد، پیدایش نمی‌یابد. کهنه هنگامی ارزش دارد که زهدان باشد. مشکل قدرت‌طلبان از همین جا آغاز می‌شود، قدرتی را می‌خواهند که زهدان نباشد و پوست کلفت کند و کهنه بماند تا کسی از آن رد نشود، و بدینسان زهدان را زندان می‌کنند. مسئله اجتماع و تاریخ، زاییده شدن از هویت کهنه است. واژه‌ی هویت از هو می‌آید، که هومن باشد و راز درون انسان است که نادیدنی و ناگرفتنی بود. همانگونه که یاهو گفتن دراویش که در گذشته اشاره به بهمن بود، ولی امروز با بن‌مایه‌ی مسخ شده (علی و اسدالله..) شوربختانه! افسوس که فراموش کردند، خود واژه درویش به سیمرغ و خرّمدینان برمی‌گردد؟! انسان موجودی است که در زهدان شدن، حامله به آینده می‌شود. کسی که عقیم شد، آینده ندارد. ما با پشت کردن به این گذشته یا آن کهنه، از امروز کنده و به فردا افکنده نمی‌شویم! بلکه از امروز به آینده تحول می‌یابیم. آنچه در تاریخ است، گذشته‌های مردنی است، در حالیکه فرهنگ، فروزه‌ی ناگنجا بودن یک جامعه و ملت در زمان و مکان است
Sep 10, 202343:06
توفان مهر یا طوفان نوح

توفان مهر یا طوفان نوح

دوستان . . . روز و شب بر خشک کشتی رانده‌ام/گرچه دائم غرق طوفان می‌زیم (عطار) ، قصه‌ی نوح کل تفکر ادیان ابراهیمی را معین می‌کند، و همه‌ی سیاست‌شان بر همین بنیاد ترس و زور و وحشت و نابودی.. "طوفان" استوار است تا ایمان به ناخدای کشتی و منجی بکار آید، و شریعت‌شان به اصطلاح ارزش داشته باشد. طوفان خشم نه فقط یکبار پیش از تاریخ، بلکه بیان روزمره بودن آن است! اجتماع باید همیشه در حالت اظطراری و بحرانی و قوانین نیز در چنین وضع فوق‌العاده، استثنایی‌اند و شدت و حدت می‌گیرند. به دیگر سخن در این ادیان نوری (به‌گونه‌ای دیگر الهیات زرتشتی همچنین)، آرامش و آسایش و آشتی که برای ما عادی است، برای معتقدین به نوح، غیر عادی است! و این وضعیت انقلابی است که عادیست. محتوای طوفان نوح خلاصه می‌شود در؛ هر که ایمان به یهوه و پدرآسمانی و الله دارد، حق زیستن دارد، و بی‌اعتقادان حقانیت به زیستن را از دست می‌دهند، حقوق بشر پیشکش؟! ولی در فرهنگ ایران سخن از توفان مهر (عشق)، اولویت جان بر ایمان است. در تورات از همان آغاز بریدگی زمان پیش می‌آید. یهوه با اراده، هر روز جدا جدا، بخش دیگری از جهان را خلق می‌کند. اراده، همیشه فطرت قاطعیت و برندگی دارد، گسستن، شکستن، پاره پاره کردن، اره کردن... ولی در فرهنگ ایران، هر بخشی در پایان خویش تخمی پدید می‌آورد، که بخش دیگر از آن می‌روید. جم و جما از ارتافرورد همزمان می‌رویند، در حالی که آدم و حوا جدا از هم! در فرهنگ ایرانی هلال ماه، همان کشتی‌ است، که با دزدی داستان و تغییر محتوا، کشتی نوح شده است. اروپایی‌ها پیش از هواپیما، کشتی هوایی می‌گفتند. هلال ماه برای ایرانی زهدان آفریننده آسمان بوده است. و در درون این هلال ماه، تخم همه‌ی زندگان قرار داشت و در آنجا همه‌ی جان‌ها گزند ناپذیر بودند. درحالیکه کشتی نوح، فقط جای برگزیدگان ایمان‌دار بوده است، نه همه‌ی جان‌ها! در شاهنامه این جمشید است که برای نخستین بار کشتی می‌سازد، و گرداگرد جهان می‌گردد، و سپس به آسمان، به سپهر که به آن دریای اختر می‌گفتند می‌رود. به کردار دریا بود کار شاه/به فرمان او تابد از چرخ ماه/یکی آنکه گفتی زمانه منم/بد و نیک او را بهانه منم
Aug 30, 202301:19:13
بندهش

بندهش

دوستان . . . ایرانی با بکارگیری واژه‌ی بندهش=بنیاد=بنداده=پیدایش از بن، بجای کلمه‌ی اسطوره عربی که به معنای کذب و باطل است، یا میتوس غربی، فلسفه‌ی پیدایشی را بنیاد فرهنگ خود می‌سازد. فلسفی اندیشیدن دادن یک معنی به یک واژه و نگاه داشتن آن و گسستن از معانی دیگر است. از اینرو خواندن یک کتاب فلسفی برای بیشتر مردم بسیار دشوار است، چون بدون اینکه متوجه باشند، از شاخ یک معنا به شاخ معنای دیگری می‌پرند. اندیشه فلسفی همیشه با فلسفه زبان سر و کار دارد. اندیشه با آگاه‌بود کار دارد و کردار با نا آگاه‌بود. جهان بینی پیدایشی ریشه مستقیم در مهر، و جهان بینی خلقت به امر ریشه مستقیم در قدرت دارد. خدای ایرانی نیازمند و خالقان ادیان سامی همگی بی‌نیازند؟ واژه خواست که از خوازه می‌آید، از ریشه گوازه است که به معنای نی است، و به آرزوی وصال برمی‌گردد. همانگونه واژه نیاز=نی+آز که در پهلوی به معنای آرزوست. نیازی=عاشق. واژه هندوانه به معنای پر از تخم است که از هند یا اند می‌آید. واژه‌ی آقا هم ایرانیست و به چم تخم است. پیدایش در بلوچی هنوز معنای زایش دارد. ایرانی شش فصل داشته است نه چهار تا! شش گاهنبار یا جشن؛ آسمان» آب» زمین» گیاه» جانور» انسان، و خدا یا سیمرغ از تخم انسان و انسان از خدا تنها در یک جهان پیدایش می‌یافت. تقویم یا ماهود ایرانی، دربرگیرنده‌ همه‌ی جهان‌بینی ایرانیست
Jun 18, 202346:32
مکیدن/مزیدن/بوییدن

مکیدن/مزیدن/بوییدن

دوستان . . . تئوری معرفت (چیستی) انسانی در فرهنگ ایران، از کوچکترین و ظریف‌ترین چیزهایی که حس می کنیم آغاز می‌شود. بوسه تخمی است که در آن کل پیدایش هست. در زبان پهلوی هم‌بوسی به معنای آبستن شدن است. واژه‌ی پیام امروزی، پی‌تی در اوستای دیروزی. در فرهنگ ایران بن کیهان علت نیست که همه چیز را معلوم کند، بلکه هر چیزی را به پیدایش گوهر خودش می‌انگیزد. اینجاست که این فلسفه‌ی بنیادی فرهنگ نخستین ایران، نهایت آزادی را به آفرینش می‌دهد. فرهنگ ایران بشدت اندیشه جهانگیری را می‌نکوهد. برابر نهادن واژه پیامبر با رسول نادرست است. واژه بوی در فرهنگ ایران به همه‌ی شناخت و دانایی گفته می‌شود. (به مشام‌تان آشنا نیست؟ فلانی بو برده!) واژه چشم به چشیدن برمی‌گردد. مزیدن از مکیدن می‌آید که در فرهنگ ما دربرگیرنده همه‌ی حواس است. گوهر انسان در فرهنگ اصیل ایران سیمرغ است، که دارای چهار نیروی جان، روان و بو، آیینه و فروهر می‌باشد. خدایان ایران اینهمانی با گلها دارند. اهریمن تا پیش از زرتشت و الهیات موبدان تنگ‌بین و مسخساز فرهنگ ایران! دشمن و سیاهی نبود؟ بلکه انگرامینو، به معنی وجودی انگیزنده بود. اسلام در جایی خود را نشانده است، که زیرش آتشفشان فرهنگ ایران می‌باشد، و سرانجام روزی باز آتش خود را از سر خواهد افروخت. مسلمانان هند نام پاکستان را به خود دادند، چرا که خود را پاک! و هندی‌های غیر مسلمان را ناپاک و نجس می دانستند. ‌مولوی؛ آن مه که ز پیدایی در چشم نمی‌آید / جان از مزه عشقش بی گشن همی زاید / عقل از مزه بویش وز تابش آن رویش / هم خیره همی خندد هم دست همی خاید
May 28, 202349:41
کار در فرهنگ ایران

کار در فرهنگ ایران

دوستان . . . جهان را به خوبی من آراستم / چنان گشت گیتی که من خواستم ، جمشید با پاهایش گلها را می‌کوبد و با دستهایش خشت که از بن خشتره که همان شهر باشد می‌آید، مدنیت را می‌سازد. در فرهنگ ایران کار ریشه در همه‌ی هستی انسان دارد. شخم زدن زیر و رو کردن است و بذر افشانی پدید آوردن، کاری که از گوهر انسان برخیزد جهان را دگرگون می‌کند. در فرهنگ ایران خرد و دست به هم گره‌ای جدا ناپذیر خورده‌اند، که به همین دلیل خرد کاربند نامیده می‌شود. اندیشه باید دگرگون بشود تا نو بشود، و کار باید دگرگون بکند تا نو بشود! ولی هیچ کاری نو نمی‌سازد تا ارزش کار در گوهر ما دگرگون نشود؟ جهان آرایی (حکومت و سیاست) به چم، آراستن و زیبا ساختن جهان است. با آمیزش خدای جوینده و خدای آرزو، جم و جما که بن انسان در فرهنگ نخستین ایران باشد پدید می‌آید. بینش از آزمودن پدیدار می‌شود. با شک کردن و رد کردن می‌شود گسست؟ ولی نمی‌توان آفرید! اندازه، هماهنگ ساختن بن چیزها با هم است. ضحاک (میتراس) بی‌خرد، نخستین کسی بود که آموزگار داشت. مولوی می‌گوید؛ آب بد را چیست درمان، باز در جیحون شدن / خوی بد را چیست درمان، باز دیدن روی یار / ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این / بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
May 11, 202346:22
جشن سده/هفت تپه

جشن سده/هفت تپه

دوستان . . . یهوه در تورات به آدم می‌گوید؛ چون از درخت معرفت که امر کرده بودم نخوری؟ خوردی! پس تو از جنت به زمین ملعون تبعید می‌شوی، که آنقدر کار کنی و عرق بریزی و رنج بکشی تا جان بکنی! درحالیکه در فرهنگ ایرانی، گوهر آفرینندگی و کار و کردار جشن است. آنچه در ادیان سامی بنام تعطیلی در آخر هفته قرار دارد، در فرهنگ ایران جشن در آغاز هفته بوده است. ایرانیان شهر آرمانی خود را شهر خرّم می‌نامیدند. ما وقتی معنای یک چیز را می‌فهمیم که رابطه آن چیز را با کل در نظر بگیریم. واژه جشن که یسنا یا یزنا باشد به معنای نی نواختن است. جشن برای ایرانیان دو برایند داشت؛ یکی آنکه جامعه باید جشن همیشگی و همگانی باشد، دوم آن که کار باید در خودش ایجاد جشن کند، پاداش کار در خود کار است نه در آخر؟ اینها سر اندیشه‌های مدنیت ایران بوده است. معنی اصلی شادی، جشن عروسی است. جامه یا کرباس بهترین نماد مهر است که بافته‌ای از تار و پود است. امروزه می‌انگاریم که تخت جمشید تنها یک کاخ بوده است! درحالیکه با اندیشه‌ی جشنگاه در نوروز ساخته شده است، چون پرستیدن شادنیتن است. جشن سده که به آن جشن هفت تپه که از بهمن تا نوروز بود هم می‌گفتند، در اصل آمیزش سه زنخدایی است که از قداست جان نگهبانی می‌کنند. جشن سده، جشن مهرورزی و هم آغوشی آسمان و زمین، برای یافتن هستی نوین است. فرهنگ ایران یک انقلاب هزاره‌ای می‌خواهد، نه یک برهم چسبانی وصله‌های ناهمگون؟! فردوسی؛ همه ساله بخت تو پیروز باد/شبان سیه بر تو نوروز باد
Apr 30, 202351:17
سوگ سیامک

سوگ سیامک

دوستان . . . استوره (اسطوره معرب استره ایرانیست) یک ویژگی بسیار مهم دارد، برغم مسخسازی در دوره‌های گوناگون، هسته و مغزش دست نخورده و استوار می‌ماند. کیومرث که همان گیاه مردم باشد در اصل هم‌آغوشی بهرام و سیمرغ بوده که از آن نخستین جفت انسان، جم و جما روییده است. فرهنگ ایران بر زمینه‌ی زندگی دهقانی بنا شده است، که نخستین ویژگی آن بر سراندیشه پیدایش استوار است. هر چیزی باید از چیز دیگر پدیدار شود، بروید، بزاید. از یک دانه، یک خوشه از معانی و تصاویر پیدا می‌شود. کیومرث که نخستین شاه، یا نخستین تخم انسانها، یا تخم تاج و یا افشاننده تخمهاست، بدان معناست که نخستین انسان همان نخستین شاه است، یعنی هر انسانی در گوهرش شاه است، هرچند سپس نادیده انگاشته شده است! جان افشانی یا کار و کردار سیامک برای پدافند از جان مقدس هر انسانی، یک تخم نوشونده و رستاخیزنده می‌شود که همیشه از سر زنده می‌شود. این کردار ویژه که در فرهنگ نخستین ایران شیدونه نامیده می‌شود، سپس به شیدا که آشفته از عشق باشد رسیده است، همان سوگ یا سوگواری است. این دگرگونی بذر افشانی به جان افشانی سیامک و سیاوش و ایرج، گسترش گستره‌های اخلاقی و دینی و جهان آرایی در فرهنگ ایرانی است. خدای ایران جهان را در خود افشانی که جوانمردی باشد پدید می‌آورد. امروزه واژه‌ی سوگواری برای ما چمای ماتم و اندوه و غم دارد؟ دلیل آنست که با گذر از زنخدایی به نرخدایی، مفهوم مرگ تغییر می‌کند! واژه‌ی سوگ در پارسی به معنای خوشه گندم است
Apr 15, 202350:26
شهریور

شهریور

خرد چشم جان است چون بنگری / تو بی چشم شادان جهان نسپری / نخست آفرینش خرد را شناس / نگهبان جان است و آن سه پاس ، شهریور که به معنی حکومتی است که گوهرش نوشوندگی است، آرمان حکومت‌رانی و جهان‌آرایی در فرهنگ ایران بوده است. فرهنگ اصیل ایران همیشه مدرن است، چون ایمان ندارد که حقیقت را دارد. از اینرو گوهر خدای ایران جستجو و اندیشیدن در پژوهیدن است. از برترین دشمنی‌ها با ایران، می‌توان سطحی کردن فرهنگ ایران را نام برد. یعنی نادیده گرفتن ژرفا، که همان بی‌معنا کردن آن باشد! اکومن=مینوی اصل چون و چرا. هرگاه این جوانی خرد نهفته در ملت، خود را مانند آتشفشانی نمایان سازد، آنگاه نظامی نوآور، نوخواه، نوشونده و نودوست برای بهتر سازی و بهشتی کردن زمین خواهیم داشت. بدون چنین جوشش خرد جوان جمشیدی، فریدونی و ایرجی، هر انقلابی در همان نطفه شکست خورده است؟! حکومت مدرن را بر سنت‌های فرسوده تاریخی نمی‌توان بنا کرد، بلکه برپایه‌ی آرمان‌ها یا ایده‌آل‌هایی می‌توان ساخت که فرهنگ ایران هزاره‌ها پیش در دل و روانش پرورده است که از ژرفای مردم برخاسته است. ایده‌آل در فرهنگ ایران یک هدف تجربی است، نه کمالی! و این منش انقلاب همیشگی در عمل است. آرمان‌های نیاکان ما که گوهر مفهوم عمل را مشخص می‌سازد، تغییر دادن هر چه در گیتی هست می‌باشد، تا زندگی مردمان جشن همگانی در این گیتی بشود. اصل شادی، درک زنده‌ی خودرویی، خودافزایی است. احساس شادی در سنجش افزایش نسبت به حالت پیشین خود است، نه مقایسه با دیگری که بنیاد رشک است! ایرانی در سرازیر شدن انبوه برف، واژه بهمن را بکار می‌برد، بدلیل اینکه این حجم از برفها را به هم چسبانده است
May 11, 202247:02
خودآزمایی

خودآزمایی

مگر کاین نشیمت نیاید به کار / یکی آزمایش کن از روزگار ، در ادیان سامی، یهوه و پدر آسمانی و اللّه، انسان را به خصوص با فرستادن شیطان امتحان می‌کنند؟ ولی در فرهنگ نخستین ایران، این انسان است که خود را در گیتی می‌آزماید. واژه‌ی آزمایش به چم خود را با خدا و خدا را با خود اندازه گرفتن و تجربه کردن است. آزمودن خود در گیتی، با زایاندن خدا از خود کار دارد. ایرانی به پیدایش گوهر خود در گیتی راستی می‌گفت. از سوی دیگر تفاوت فرهنگ ایران با یونان یا امروز غربی همین خود را با انسان دیگر در پیش چشم مردم (المپیک) اندازه گرفتن است تا نشان دهند افزون‌تر از دیگری هستند! درحالیکه ایرانی خود را در تنهایی در هفت خان رستم می‌آزمود. کرکس، اسب و ماهی سه جانوری که نماد دیدن مو در تاریکی که دین یا بینش می‌گفتند بودند. هر انسانی آبستن به سیمرغ است و مسئله‌ی شناخت خود همین زایاندن سیمرغ یا تخم یا اصل یا بن کیهان از خود است. با اندیشیدن از ژرفای خود یا پژوهش و شادی و نواختن موسیقی و رقص و آواز، خدا از انسان برون می‌خندد. و حکایت خندیدن زرتشت هنگام زاده شدن! مسخ کردن یکی از بنیادهای فرهنگ اصیل ایران است که سپس به روایات تحریفی اسلامی مختلفی به وقت به دنیا آمدن دیکتاتورها رسیده است. داستان پیش یا پس دانشی با ارزش آزمایش کار دارد. خدای ایران نمی‌گوید پیش دان است، بلکه می‌گوید گوهر من جویندگی است که بدینسان می‌شود به سنتز اضداد رسید. بنیاد گذاران جهان داری و جهان آرایی در نخستین فرهنگ ایران، جم و فریدون و ایرج جوان و نوآور بودند که سپس در دوران ساسانیان به پیر جهان دیده که آثار سنتی و سفت و سخت را فقط به یاد سپرده و با این بینش‌ها داوری می‌کند تبدیل می‌شود. یهودی‌ها پیش از داستان ابراهیم و اسحاق، نخستین فرزند پسر خود را برای یهوه قربانی می‌کردند! هر کسی در عجبی و عجب من اینست / کو نگنجد به میان چون به میان می‌آید
Apr 25, 202246:50
همپرسی

همپرسی

در فرهنگ ایران همپرسی بر اراده که مظهر قدرت است، برتری دارد. فرد یک واژه‌ی ایرانی است که از پرت و پاره می‌آید، همان پاره‌ای از کلان یا جانان. هنوز در غرب برون‌سوگرایی، درون‌سوگرایی را بی‌ ارزش می‌سازد، به‌گونه‌ای عقلگرایی، احساس و عاطفه را تحقیر می‌کند. خرد ایرانی که در اصل خرتاو بوده و به تابش و زایش از کل یا بن کیهان گفته می‌شده‌ است، هرگز عقل اسلامی و غربی نیست! اندیشه حقیقی، زاییده و تراوش از هماهنگی همه‌ی وجود انسان باهم است. به آمیخته شدن سراسر چهاربخش وجود انسان با شیره‌ی هستی، همپرسی یا دیالوگ می‌گویند. باد، نماد عشق و جنبش است. نام مهستی که یکی از نامهای زنخدای ایران است، از ماه‌ آفرید می‌آید که به معنای ماه بانوست. دستمریزاد=دست+مهر+ایزد
Apr 02, 202247:34
هماهنگی/اندازه

هماهنگی/اندازه

از بزرگترین سراندیشه‌های ایران همین اندیشه‌ی اندازه=هماهنگی=همبغی=همدستانی=اندام است. هسته داستان رستم و سهراب در شاهنامه اینست که رستم در یک لحظه از زمان به خواست خودش از اندازه خارج می‌شود و درست در این هنگام است که هم بینش خود را از دست می‌دهد و هم مهر خود را و ناجوانمرد می‌شود و حیله و مکر می‌کند! خدایی که خدعه و مکر می‌کند، گوهرش بی‌اندازگی‌‌ است. واژه‌ی پادشاه در اصل پاداخشه بوده است که به معنای زن نی نواز است. هارمونی اصل زیبایی است، از هارمونی نیروهای گوهری انسان باهم، زیبایی انسان و انسان زیبا پیدایش می‌یابد. اندازه که انبازی باشد به معنای باهم تاختن و تعادل و توازن چیزها مانند باهم دویدن و حرکت دوپا هست، که ایرانی یکی را ازآن بهرام و پای دیگر را ازآن رام می‌دانست. همان نقش گردونه‌ی آفرینش با دو چرخ که دو اسب آنرا می‌کشند. درحالیکه الهیات زرتشتی جهان را تبدیل به نبردگاه میان اهورامزدا و اهریمن کرده بود، که به معنای نبرد درونی و ناهماهنگی نیروهای انسان و اجتماع نیز بود! در فرهنگ اصیل ایران، رنگین کمان (کمان بهمن) و پر طاووس و رنگارنگی درست پیکریابی هماهنگی است، و وارونه‌ی آن سپس در الهیات زرتشتی فقط سپیدی رنگ برتر و مورد پذیرش می‌شود و پس از آن در اسلام و عرفان خودمان تبدیل به بی‌رنگی می‌شود. آش=اَشَه=حقیقت=راستی . فروهر یا ارتافرورد سه خویش‌کاری دارد؛ رویاندن، افزودن، پاییدن 💚🤍❤️ هر روزتان نوروز★جمشیدی و نوروزتان پیروز★سیمرغی
Mar 20, 202246:07
انسان و حکومت

انسان و حکومت

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام ما ، این تصویر انسان در ذهن مردم است که ساختار و گوهر حکومت و سازمان‌های سیاسی و حقوقی و اقتصادی و همچنین قانون اساسی را در یک اجتماع معین می‌سازد. نخستین تصویر انسان در فرهنگ ایران هزاره‌ها جمشید بود، که میتراییان و موبدان زرتشتی کیومرث را جایگزین آن ساختند که ویژگی اصلی آن مردن و نرینگی بود! و این کار یعنی، آنکه می‌میرد در او مهر نیست و همه‌ی اندامهای او فلزیست، چراکه جاودانگی را در فلز بودن می‌دانستند. سرش از سرب، مغزش از سیم، پایش از آهن، استخوانش از روی، چشمش از آبگینه، بازویش از پولاد و جانش از زر است! درحالیکه جاودانگی در فرهنگ نخستین ایران فقط به یک چیز بستگی داشت، و آن مهرورزی بود. سیامک (سیا=سه + مک=مغ) به معنای سه‌خوشه یا همان سیمرغ باشد. بر فراز درخت انسان سیمرغ پیدایش می‌یابد و از این تخم است که سال نو و جهان نو پدید می‌آید. هر قانونی هنگامی اساسی است که مردم سرچشمه‌ی آن باشد. در حکومت و سیاست باید طبیعت انسان اندازه‌گذار باشد. واژه‌ی اندازه در ایران باستان به معنای باهم دویدن و حرکت کردن و روییدن.. بود. اشخاص بسیاری از روی نادانی فردوسی را حکیم فردوسی می‌نامند، و خیال می‌کنند که با این لقب افتخاری نصیب او می‌کنند! غافل از اینکه حکیم و حاکم به یهوه و پدر آسمانی و اللّه گفته می‌شود که هم‌گوهر با انسان نیستند.. یکی (کیومرث) هنوز به دنیا نیامده فکر مردن است و دیگری (جمشید) در اندیشه‌ی بهشت ساختن از جهان و جشنگاه در گیتی است
Mar 06, 202245:16
شهر خرّم/دموکراسی

شهر خرّم/دموکراسی

فردوسی می‌گوید، دل مردم از خرّمی شاد بود. ما خرّم روز یا جشن دموکراسی از یکم تا هشتم ماه دی را که جشن پیدایش و زایش خورشید و جمشید (شید=نی) که نخستین انسان باشد را فراموش کرده‌ایم. زمستان در اصل به معنای شهر رام، زنخدای موسیقی و رقص و آواز بوده است. بهرام اصل نرینگی و رام و خرّم باهم دو چهره‌ی اصل مادینگی بودند که هر سه چهره بهمنند که اصل بزم و خنده و ساماندهی است. از هم آغوشی این خدایان بود که شهر خرّم بوجود می‌آمد. خون که همان هون است به معنای به هم بافتن است و هما یا ارتا که قانون و عدالت باشد به رگ‌ها نیز گفته می‌شد. در فرهنگ ایران، مردم‌سالاری با غایت تجاوز و چپاول و استثمار ملل و اقوام دیگر، حکومت دلبخواه نبود! بلکه مردمی سالاری مردمان بود. خود در فرهنگ نخستین ایران از جشن هم‌اندیشی و هم‌آفرینی و هم‌کاری و هم‌آهنگی و هم‌آمیختگی و یگانگی چهار نیروی درونی خرٌم بود. درحالیکه در ادیان ابراهیمی خود حقیقی فقط روح است که به سعادت می‌رسد و بدین ترتیب خودپرستی روحی مقدس بوجود می‌آید که با حکمرانی روحانیون برای آخرت می‌جنگد! این اندیشه‌ی برتری آسمان بر زمین، برتری خالق بر مخلوق، برتری عقل بر جسم و عواطف در فرهنگ ایران وجود ندارد، که بنیاد نابرابری حکومت با ملت، نابرابری طبقاتی یا نابرابری زن با مرد است
Feb 16, 202241:23
کتاب و مدرنیته

کتاب و مدرنیته

نبشته نگردد به پرهیز باز/نباید کشید این سخن را دراز
مفهوم کتاب یا نوشته در گذشته و نزد پیشینیان، معنای دانشی را داشته است که تغییر نمی‌کرده است! خدای زمان بی خرد و احساس در دوران ساسانیان دو ویژگی داشت؛ یکی نوشتن و دیگری شمردن؟ ایرانیان سرود را اصل فرهنگ می‌دانستند، نه کتاب را، مانند اوستا و گاتها که قوانین تغییرناپذیری نبودند. غایت کتاب قدرترانی و غایت سرود جشن است. حرکت ماه سنجه‌ی زمان بود. مفهوم کمال در فرهنگ ایران نه ختم، بلکه شدن است. کلمه‌ی قمر معرب واژه‌ی کمر به معنای میان است که در پهلوی به شکل کمال مانده و همان ماه است که فرشگرد و نشان نوشوی و اینکه ماه در پایان ماه، خود و روشنایی را از خود ز نو می‌زاید. روی فرش رنگارنگ نشستن این اندیشه را تداعی می‌کرد که انسان به اصلش ماه که جایگاه جشن عشق، شهری که جان در آن مقدس است بازمی‌گردد، و چهارسویه بودن فرش، درست نماد پیوند گوهر انسان با سیمرغ بود، که اینهمانی چهار بال سیمرغ با چهار نیروی درونی انسان که ماه(بهرام) و رام(روان) و بهمن(ارکه) و گُش(جانان) باشد. واژه‌ی گوهر به معنای چهار زهدان یا شهبازی با چهار پر است. مدرنیته وارد کردن آخرین ساخته‌ها و افکار غربی و خارجی و بومی ساختن آنها نیست، بلکه اصل انگیختن و بیدار ساختن مایه‌ی نوآوری در ایران و نو اندیشیدن و ارزش‌گذاری نوین گوهر ایرانیان است. چهره‌ی دیگر فروردین رام بود، مانند سکه‌ای که یک رویه آن اصل جستجو و رویه دیگر اصل نوآوری باشد که بن انسان شمرده می‌شد. نام معرفت در اوستا، چیستاست؟ به سخن دیگر، بنیاد مدرنیته در برابری پرسش با معرفت است
Jan 16, 202240:50
برابری جان/همالی

برابری جان/همالی

بنام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه برنگذرد ، واژه‌ی جان ریشه در گیان و دیان دارد. فرهنگ ایران استوار بر برابری انسانها در جان است، ولی اسلام استوار بر برابری در ایمان! ما امروز در ایران با قانون کار نداریم، بلکه با شریعت و احکام الهی. خرد با قانون رابطه‌ی آزمایشی دارد. کلمه‌ی اسطوره، معرب واژه‌ی استره ایرانیست که در اصل معنای ترانه و سرود را داشته است که زاده از خود ملت بوده است که قوانین از آنها می‌تراویده است. محمد خود را پیدایش نوح تازه می‌دانسته است و شریعتش را بر پایه‌ی همین قصه می‌گذارد که کسی حق به زیستن دارد که ایمان به نبی و علم نبی که حاکم بر عقل اوست بیاورد، و بدین ترتیب است که نابود کردن دگراندیشان کار مقدس می‌شود. مسئله‌ی اساسی مومنان در شک کردن به ایمان، گم کردن ناجی خود و از دست دادن امید به نجات دهنده است. مالک به معنای کلید دار و دربان دوزخ است که همان امتداد طوفان نوح باشد! جهل و جال، یکی از نامهای سیمرغ بوده است و معنای نادانی ندارد و تنها مانند بیشمار موارد دیگر برای زشت سازی و نابودی فرهنگ زنخدایی ایران اینگونه معنی شده است؟ ★★★زادروز منوچهر جمالی فرخنده باد
Jan 07, 202238:28
جوانمردی/خودافشانی

جوانمردی/خودافشانی

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم/

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم/

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد/

من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم

Dec 31, 202145:08
دین ایرانی

دین ایرانی

در هر ایرانی امروزه یک تنش وجودی و ژرف هست، ولو اینکه انکار هم بکند، فرهنگش ایرانیست و شریعت و دینش اسلامی یا یکی از ادیان سامیست! از معتقدان به ادیان ابراهیمی بایستی پرسید که روشنایی را متمم تاریکی یا ضد آن می‌دانند؟ واژه‌ی دین در کردی به معنای زاییدن و دیدن و دیوانگی است. (دی=سیمرغ) و (دیوانه=پر شدن از سیمرغ)
دانه در روییدن، دانایی می‌شود که همانا پیدایش دانه‌ی نهفته زیر خاکست. زان که زادن از مادر است، در زانا معنای دانا و آگاه می‌شود. آگ که گندم باشد، آگاه می‌شود.. یکی از گزندهای موبدان یا آخوندهای زرتشتی به فرهنگ نخستین ایران، پس دان دانستن اهریمن و پیش دان و همه دان نامیدن اهورامزدای الهیات زرتشتی بود. جمشید=جم+جما که جفت دوقلوی زن و مرد نخستین است (هم زن و هم مردست) از بن کیهان که سیمرغ و بهرام است می‌روید. ایرانی به بهشت، مینو می‌گفت
Dec 19, 202148:07
سیمرغ و زال

سیمرغ و زال

زال تاج بخش پایه‌گذار حکومت (ساماندهی) بر پایه‌ی بینش از راه آزمایش است. شاد کردن جان‌ها، پرستش خداست. پرستیدن یعنی در پرستاری شادنیتن. خدای ایران هم ماما و هم شیردهنده است، در فرهنگ ایران دایه بودن اصل بود. یکی از شیوه‌های آمیختن که مهر باشد، شیر دادن است. واژه‌ی پیمان در اوستا به معنی شیر نوشیدنی است. گوهر خدای ایران عشق و مهر است، درحالیکه گوهر یهوه و پدر آسمانی و الله، قدرت است! بزرگترین گناه در ادیان ابراهیمی نافرمانی است، که به دلیل متزلزل کردن قدرت به شدت مجازات می‌شود. مهر حقیقی در فراموش کردن جرم و گناه است، نه در بخشیدن که نشان قدرت ورزیست هنوز؟! گوسفند همان واژه‌ی گَ‌اوسِپَنتا به معنی جان مقدس است. ویژگی مهرورزی در تصویر انسان، هم‌آغوشی سیمرغ آسمانی و آرمتئی زمینی در هر انسانیست. خدای مهر دارای چهار پر است که نیروهای گوهری و روانی ما را تشکیل می‌دهند و عبارتند از بو، روان، آیینه و فروهر. نیایشگاه در ایران همان در مهر یا در مغان یا در جهان است که واژه‌ی تنگ شده‌ی امروزی "در" همان سیمرغ یا برای نمونه زبان دری، زبان زنخدا رام یا خرّم باشد. واژه‌ی داریوش و درویش به معنای سه خوشه یا سه نی، که به چم پیروان زنخدای مهر یا جانان است
Nov 25, 202142:44
جشن مهرگان

جشن مهرگان

مهرگان، یا جشن قداست جان، یا جشن عشق به زندگی در گیتی است، که در آن ایرانیان به‌ویژه زنان، توانستند بر حکومت خدای قربانی خونی (میتراس یا ضحاک که پدر یهوه و پدر آسمانی و اللّه است) که بر اساس کشتار مقدس (جهاد) حکمرانی می‌کرد، پیروز شوند و او را تبعید کنند! واژه‌ی مهرگان در اوستا میتراکانا نوشته شده، میترا=مهر و کانا یا کانیا=زن و هم به نی می‌گفتند، که می‌شود زنخدای نی‌نواز یا عشق جشن‌ساز. گوهر مهر موسیقی و گوهر زمان، جشن و بزم است. در فرهنگ ایران زندگی با جشن مهر یا عشق به جشن باید باشد. بهمن، بزمونه یا اصل خرد شاد است. دین، در اوستا نیروی مادینگی و زاینده (بینش) در ژرفای انسان است. پرسش، به معنای جستجو و نگران زندگی بودن است. مهر، پیوستگی همه‌ی عشق‌ها یا نیروی آشتی دهنده‌ همه‌ی اضداد است. البرز، به چم عروس (آل=سیمرغ) نی‌نواز است
Nov 16, 202144:49
قداست جان و خرد

قداست جان و خرد

میازار موری که دانه کش است ★★★ که جان دارد و جان شیرین خوش است
Nov 04, 202136:21
نو اندیشی

نو اندیشی

چگونه می‌شود در ایران اندیشیدن را از سر گرفت؟ نو اندیشی، با نو شدن کار دارد. تقلید، هیچگاه خود شدن نیست! نییدن یا نی نواختن که به معنی رهبری کردن با کشش و رقص باشد، شیوه‌ی جهان‌آرایی ایران در هزاره‌ها بوده است. فرهنگ اصیل ایران که فرهنگ مردمی و جهانی ایران را مشخص می‌سازد، همین فرهنگ زنخدایی ایران بوده است. ما اگر می‌خواهیم که فرهنگ خودمان را بشناسیم، بدون این فرهنگ.. ما هیچ نمی‌شناسیم
Oct 17, 202137:06
یک لقمه فلسفه‌ی ایرانی ∆ FMJ

یک لقمه فلسفه‌ی ایرانی ∆ FMJ

ستودن دیگری، صداقت و بزرگواری می‌خواهد. راه خود را نباید برگزید، راه خود را باید آفرید. گفته‌اند که اندیشه راهنماست، ولی اندیشه راه آفرین است. سیر تکامل انسان، سیر آزاد شدن از کمالات است. کمال تفکر، ادامه دادن بی نهایت فکر یا دستگاه فکری نیست، بلکه رها کردن آنست! هر کمالی راهی برای گسترش جنبه‌ای از خود است. فکر، انعکاسی نیست، این صورت است که انعکاسیست؟ ∆ پایان این زنجیره از گفتارهای فلسفی
Sep 26, 202118:50
یک لقمه فلسفه‌ی ایرانی ∆ FMJ

یک لقمه فلسفه‌ی ایرانی ∆ FMJ

تفاوت مفهوم عقل و مفهوم خرد در تفکر سیاسی(جهان آرایی) در ایران یک مسئله بنیادی است. عقل در تفکر همه‌چیز را تبدیل به واسطه و وسیله می‌کند تا به قدرت برسد. الله عقل را خلق می‌کند، فکر عقل، واسطه‌ای است برای غلبه کردن و تحمیل اراده! ولی خرد وارونه‌ی عقل، اندیشه‌اش را می‌زاید، و اندیشه برایش وسیله نیست، بلکه کلیدی برای آمیزش با گیتی و بدینسان هم‌آغوشی با انسان‌ها و پدیده‌ها و رویدادها را می‌جوید. طبیعت عقل استثمار است، که از پارگی و بریدگی و جداسازی فطرتش برمی‌خیزد! تفکر زرتشت بر ضد اندیشه جفت آفرینی است که بنیاد فرهنگ اصیل ایران است، و این تضاد یزدان‌شناسی زرتشتی با فرهنگ سیمرغی، دلیل از بین رفتن پیوند جفت آفرینی است که پس از آن خرد تحول به عقل می‌یابد، بااینکه به دروغ خود را هنوز خرد می‌نامد
Sep 17, 202119:55
یک لقمه فلسفه‌ی ایرانی ∆ FMJ

یک لقمه فلسفه‌ی ایرانی ∆ FMJ

فلسفه چیست؟ جوشش و فوران و زایش تجربیات بنیادی خود انسان در تصاویر و خیال و مفاهیم است. بهمن اصل نادیدنی و ناگرفتنی در هر چیزی بود، و هما اصل دیدنی ولی ناگرفتنی بود، و این برمی‌گردد به مفهوم خدا در فرهنگ اصیل ایران که اصل دنیا بوده است، یعنی چیزی بوده است که دنیا از گوهر آن می‌روییده است. اصل جستجو در هر انسانی، سیمرغ و رام است. خرد غیر از عقل است که همان شریعت باشد! عقل روشن می‌کند، چون پدیده‌ها را از هم می‌برد و آنها را شمردنی و مقایسه پذیر می‌سازد، درحالیکه خرد انسانی فرّ هر کسی را پیایند کار و اندیشه‌اش در اجتماع می‌دانسته، نه مانند عقل که برنده شدن به هر قیمتی در هر چیزی معیار سنجش بود؟! خدای ایران بن اندیشیدن در ایرانی بود، نه مانند یهوه و پدر آسمانی و الله که همه دان و پیش دان و نور بی‌کرانه و صندوق معلومات علم نیاندیشیده هستند
Sep 09, 202127:02
یک لقمه فلسفه‌ی ایرانی ∆ FMJ

یک لقمه فلسفه‌ی ایرانی ∆ FMJ

تاریخ آیینه‌ی آینده نیست، بلکه آیینه‌ی اشتباهات گذشته است. ملتی که آگاهبود تاریخی دارد، از اشتباه دوباره پرهیز می‌کند. پیدایش یک اشتباه در ملت، نشان آنست که در افراد ویژگیهای دینی و سیاسی و فکری خاصی هست که باز بسوی آن اشتباه رانده یا کشانده خواهند شد! فکری که نتیجه کورمالی است و با هزار احتیاط انسانی بیان شده است، بر همه‌ی حقایق مطلق ترجیح دارد! هر فرهنگی دارای طیفی از ارزشها و مفاهیم و احساسات و عقاید و افکار و زبانها و معیارهای اخلاقی است، که از تحول تضاد و جدایی و غیریت به تنوع در یک طیف یا رنگارنگی در پیوستگی با هم است
Sep 01, 202117:24
یک لقمه فلسفه‌ی ایرانی ∆ FMJ

یک لقمه فلسفه‌ی ایرانی ∆ FMJ

خدایان ایران همگی جوان بودند. تصویر جوانی در فرهنگ اصیل یا سیمرغی/ارتایی ایران، یکی منش و گوهر جستجو و آزمایش داشتن، و دیگری نیروی آفرینندگی و نوآوری و آغازگری بوده است. در فرهنگ ایران آرمان حکومت بدون سلاح و سپاه که ساماندهی باشد، ایرج نخستین شاه ایران و بنیادگذار مهر بوده است. داد بر بنیاد قداست جان، هم حق، هم عدالت و هم قانون است. اگر رستاخیز فکری غرب در شعار آزمایش و اشتباه خلاصه می‌شود، جوانی فرهنگ ایران نیز در شعار آزمایش و فریب! چراکه اشتباه با عقل کار دارد و فریب با کل وجود (خرد) انسان. فرّ، یزدانی نیست که خلق آخوندهای زرتشتی باشد و وراثتی؟ فرّ، کیانی است که بیان نیرومندی انسان در کارهایش برای اجتماع است. فرّ، تابیدنی نبوده، بلکه در اصل تراویدنی و آبی بوده است. واژه‌ی ترانه که از تاوَرانا می‌آید، هم به چم تر و تازه و جوان و هم آواز است
Aug 23, 202127:19
یک لقمه فلسفه‌ی ایرانی ∆ FMJ

یک لقمه فلسفه‌ی ایرانی ∆ FMJ

گوهر دموکراسی آزمودن است، نه یک بینش استوار، دموکراسی در طبیعتش جوان است. انتخاب بر اصل جویندگی است، ما می‌انگاریم در انتخاب با خواستن این یا آن که از پیش روشن است و می‌دانیم کار داریم! ولی انتخاب معنای تنگ و محدود در یک گستره خاص ندارد، بلکه در انتخاب هر جزئی، ما کلی را می‌آزماییم، خواست در جزء بر پایه دگرگونی کل است. کلمه‌ی حکیم و حکمت و حکومت را بایستی دور انداخت، چراکه فطرتشان سستی و پیریست! تقلید همین پیراندیشی است که با فلسفه که جوان اندیشی باشد کاری ندارد. زروانیست که در دوره‌ی ساسانیان شکل گرفت و موبد(آخوند) شاه را قدرت کور زمان می‌دانست و سپس به امام و صاحب زمان شیعه تبدیل شد، همان خدای زمانی باشد که حکم می‌دهد، ولی نمی‌اندیشد
Aug 08, 202126:23
یک لقمه فلسفه‌ی ایرانی ∆ FMJ

یک لقمه فلسفه‌ی ایرانی ∆ FMJ

ملتی که فلسفه خودش را همیشه از نو نمی‌آفریند، آزادی تفکر نخواهد داشت. کسی که سراسر عمرش نه اشتباه کرده و نه فریب خورده است، هیچ آشنایی با حقیقت یا راستی ندارد. حقیقت، همیشه شبیه به چیزی می‌شود که حقیقت نیست، راستی همیشه از متضاد با خودش برانگیخته و باروری می‌شود. ما همیشه از حقیقت، متضادش را به دام می‌اندازیم، در توری که ما برای صید حقیقت می‌اندازیم، فقط ضدش در تور ما می‌ماند، راستی را نمی‌شود شکار کرد، ولی ما صیادیم و معرفت ما صیادی است! تفاوت دید یک روزنامه‌نگار با دید یک اندیشمند، تفاوت دید یک پشه با دید یک عقاب است!؟ ملت ایران، کار و اندیشه نیک را، کار و اندیشه بهنگام می‌دانستند. شناخت هنگام، نگاه اندازی به فردیت بی‌نظیر و ویژه‌ی هر اتفاقی و کسی و ملتی است
Aug 01, 202119:36
یک لقمه فلسفه‌ی ایرانی ∆ FMJ

یک لقمه فلسفه‌ی ایرانی ∆ FMJ

ایده پانتئون، ایده‌ایست که در ایران، در فرهنگ سیمرغی بوده است. جایی است که همه‌ی خدایان با هم انجمن کرده‌اند، پیکر همه‌ی خدایان را کنار هم در یک نیایشگاه می‌گذاشتند تا بتوانند هماهنگ با هم بیافرینند. هزاره‌ها مردم ایده‌ی چند خدایی داشتند، امروز هم بایستی معبد هر دینی، معبد عمومی همه‌ی ادیان باشد و در هر امارت حزبی، همه‌ی احزاب حق گردآمدن داشته باشند. غزل پیشتاز تفکر فلسفی بوده است. فلسفه را نمی‌توان از زبان جدا ساخت! از دید فردوسی، سه کار حکومت را نابود می‌سازد؛ بیداد، برتری دادن بی مایگان بر هنرمندان و پول پرستی شاه یا حکومت مداران. واژه با روان و مایه‌ی انسان و روییدن از بنی تاریک با گوناگونی و طیف یا پیوستار کار دارد. شاه در اصل نام سیمرغ بوده است
Jul 18, 202119:29
یک لقمه فلسفه‌ی ایرانی ∆ FMJ

یک لقمه فلسفه‌ی ایرانی ∆ FMJ

کاهش هر آموزه به انگیزه، یک شیوه‌ی بریدن و گسستن از گذشته و کتابهای مقدسه و سنت و ایدئولوژی و مکاتب فلسفی است. آموختن حقیقت به دیگری، همیشه حکومت کردن بر دیگری است. در تورات، آدم وقتی خود را در شرم از خدا(یهوه) پنهان ساخت، نه تنها به خاطر آن بود که با دانستن خوب و بد، بد خود (از نافرمانی از یهوه یا بی ارزش بودن و ناقص بودن وجود خود در برابر یهوه) را شناخت؟ بلکه پی به وجود معرفتی در خود برد که او را مشابه خدا ساخته بود، او آن معرفت خداییش را از خدا پنهان ساخت، او شرم از شباهت خود با خدا(یهوه) داشت! فیلسوف انگیزنده است.. نه آموزگار... چراکه آموزه را نمی‌شود از آموزگار جدا ساخت
Jul 14, 202119:47