Skip to main content
رادیو ایستگاه شب Radio Istgah Shab

رادیو ایستگاه شب Radio Istgah Shab

By Hamid Harandi

دست نوشته های حمیدرضا هرندی شامل شعرها و داستان های کوتاه

https://t.me/radio_istgah_shab
Currently playing episode

غربت

رادیو ایستگاه شب Radio Istgah ShabJul 12, 2021

00:00
03:34
همراهی

همراهی

شعری از حمیدرضا هرندی کانال تلگرام :https://t.me/radio_istgah_shab
Jul 30, 202102:54
طرح زندگی

طرح زندگی

شعری از حمیدرضا هرندی کانال تلگرام :https://t.me/radio_istgah_shab
Jul 21, 202105:08
غربت

غربت

شعری از حمیدرضا هرندی
Jul 12, 202103:34
استغاثه

استغاثه

شعری در راستای" شب قدر " شما می توانید عضو کانال تلگرام به آدرس زیر شوید : https://t.me/radio_istgah_shab
May 04, 202107:23
جستجو

جستجو

شعر جستجو تقدیم به شما دوستان گرامی .برای عضویت در کانال تلگرامی من به ادرس https:/t.me/radio_istgah_shab مراجعه فرمایید.
Mar 20, 202108:48
یاد

یاد

شعر
Jan 05, 202105:36
آرزو

آرزو

شعر
Dec 06, 202008:35
به همین سادگی

به همین سادگی

داستان کوتاه این داستان حدود سی سال پیش نوشته شده و حال و هوای همون روزها را داره
Oct 15, 202017:53
لطف

لطف

شعر عاشقانه
Oct 06, 202002:38
شکسته

شکسته

شعر
Sep 28, 202002:49
دریایم

دریایم

شعر
Sep 07, 202004:56
شب‌ وداع

شب‌ وداع

در شب عاشورا -امام حسين بن علي با ياران باوفايش از شهادت و واقعه اي كه در روز عاشورا بر انان اتفاق مي افتد پرده برداشت ، انان كه حسيني نبودند رفتند و آنان كه عشق او را در دل داشتند ماندند و او را در اغوش كشيدند و بوسيدند .
اين شب پر رمز و راز آنقدر عظيم است كه تاب تفسير ان بر من نيست - باري ابيات زير را كه از دل سوخته ام نشات گرفته بود تقرير كردم و شما را به ان مهمان مي كنم - التماس دعا

#شعر
#شب_وداع
#حسینیه

https://t.me/radio_istgah_shab
Aug 27, 202009:26
شوخی

شوخی

داستان کوتاه
Jul 17, 202013:00
اذان

اذان

شعر
Jul 05, 202004:20
بذر

بذر

https://t.me/radio_istgah_shab
Jun 19, 202003:34
پشیمانی

پشیمانی

از تو و عشق تو گفتن جز پشیمانی نیست ،
از تو و مهر تو گفتن جز پریشانی نیست ،
خاطرات تو اگر باز به تصویر کشم ،
خانه ی سینه به جز ، شام غریبانی نیست ،
برق چشم مه تو ، نور و صفا بود مرا ،
زین سبب روز و شبم میل چراغانی نیست،
آنهمه شور و نشاطی که مرا بود به تن ،
آه صد حیف گرفت ، مهلت مهمانی نیست ،
من همه آب بدم ، جاری شده از سر عشق ،
دگرم خشک شدم ، چشم به بارانی نیست ،
ای دریغا که همه شور و شرم ، ساکن شد ،
جگرم سوخت ببین ، دود که پنهانی نیست ،
آتشی زد به دلم ، آنکه خیانت ها کرد ،
ناگهان خانه بسوخت ، حیف که سامانی نیست ،
چشم تو خیره به من بود و دلت با دگری ،
اعتمادم خفه شد ، لحظه ی جبرانی نیست ،
آنهمه عشق که دادم به تو و چشمانت
مرد و یخ بست دگر ، حرمت پیمانی نیست ،
تو مرا زخم زدی ، از سر تزویر و دروغ ،
زخم دل بسته نگردد ، سر درمانی نیست ،
Jun 10, 202004:17
مرد

مرد

داستان کوتاه https://t.me/radio_istgah_shab
Jun 03, 202014:46
عشق یعنی

عشق یعنی

آنچه در من جاریست ،
که به تو میرسد و دور تو را می گیرد ،
آنچه از من هر دم ،
سوی تو جاری هست ،
حس و حالیست که در آن روحم
از تو آکنده و ازمهر تو لبریز شده ست ،
نام این احساسم ، خوب می دانم
عشق است ،

عشق یعنی
تو بخندی و من از گرمایش
غرقِ در شوق شوَم ،
تو بگرییّ و من از نَجوایش ،
غوطه در درد شوم ،

عشق یعنی هر صبح ،
تا که چشمانِ من از ورطه یِ خواب ،
اندکی باز شود ،
از خودم در گُذَرَم ،
خواه باشی پیشَم
یا نباشی ،
عطرت ،
لحظه را با یادت ،
در بیامیزد و اِشباع کند ،

عشق یعنی وحدت ،
چَشم تنها یک تن ،
و فقط یک نفرِ شاخص را ،
باز می بیند و باور دارد ،

عشق یعنی در من ،
حِقد و کینی از تو ، گُم گردد،
عشق یعنی ، در من ،
در عمیقِ روحم ،
در تن و در جسمم ،
حُرمت ِ مهر تو حاکم گردد ،

عشق یعنی ای یار ،
من مَهاری دارم ،
که زِ عَمّارِه شدن نَفسِ مرا می پاید ،
من دلم را تنها ،
به یکی دادم و فارِغ هستم ،
من رهایم ،
پاکم ،
و فقط یک نفر ِ شیرین است ،
که به او دل دادم ،


عشق یعنی آنچه ، اولویت دارد ،
باید از جِنسِ تو باشد بی شک‌،
تو ،
فقط تو باید ،
حاکمِ قلب و روانم باشی ،


عشق یعنی فَصّاد! چونکه فَصدَم کردی ،
نیشتر را در یاب ،
تا که بر سینه یِ یارَم نزَنی (۱) ،
من وجودم از او ،
پُر شده ، آکنده ست ،
همه اجزای وجودم با اوست ،
طپشِ قلبِ من از خاطرِ اوست ،
که چُنین آهنگین ،
از پِی اَش می تپد و می رقصد ،

عشق خوب می فهمد ،
عاشقی یعنی چه ؟


۲۴ اسفند ۱۳۹۸


۱- لیک از لیلی وجود من پرست
این صدف پر از صفات آن درست

ترسم ای فصاد گر فصدم کنی
نیش را ناگاه بر لیلی زنی

داند آن عقلی که او دل‌روشنیست
در میان لیلی و من فرق نیست

مولوی
Jun 02, 202006:06
بغض بدون تو

بغض بدون تو

من از بی تو بودن پُرِ بغض و دَردَم
هنوز به نبودِ تو عادَت نکَردَم
هنوزم تویِ لحظه هایَم سهیمی
من از درد و رنجَم حکایت نَکَردَم
تویِ باوَر من ، نگنجه نبودت
ازین بی وفایی ، حِمایَت نکردم
هنوزم شَبا تا ، خُروس خونِ صُبح
کسی رو مِثه تو عبادت نَکَردَم
مگه میشه از تو جُدا گَشت و رَفت
از این غصّه ها من ، شکایَت نَکَردَم
تو رفتی و بی تو شکسته توانم
در این بی توانی ، رهایت نکردم
برایم نبودت ، یه کابوس وحشت
ازین خواب وحشت ،صدایت نکردم
چو ماهی تو خشکی ، نباشم نباشی
تو آبی که حتی ، شنایت نکردم
هنوز حسرت تو ، توی تار و پودم ،
من این درد و رنج و ، حجامت نکردم
تو هستی مقدس ، بهشت زیر پاته ،
هنوز جان خود رو ، فدایت نکردم
کجایی ببینی ، که بی تو چی مونده
با این مرد خالی ، رفاقت نکردم
May 21, 202005:41
او

او

داستانی کوتاه با مضمون رمضان
May 19, 202058:14
دعای من

دعای من

من از عُمقِ وجودِ خود
درین نیمه شبِ تاریک و روحانی
شبِ قدرِ اهورایی
خدایم را صدا کردم

نمیدانم چه میخواهی از او امشب؟
نمی دانم چه داری دغدغه در جان؟
ولی امشب،
برای تو،
برای من ،
برای ما ،
دعا کردم ،

برای رفع غم هایت ،
شکوفا گشتنِ گلهایِ رویایت،
برایِ خنده بر لبهایِ زیبایت ،
برای رافتِ روحت ،
برایِ قلبِ معصومت ،
برایِ آرزوهایت،
برایِ تو ،
تمام انچه در فکرت ،
شده یک مشکل بی حل ،
برایِ آن دعا کردم ،

به درگاهش دعا کردم ،
به او با گریه ام،
با اشک هایِ چشمِ خود گفتم ،
که حاجت هایِ تو ،
امشب روا گردد.
لبت شاد و دلت ،
فارغ شود از غم ،

و میدانم خدا از نیّتِ قلبت ،
تمامِ آرزوهایت ،
یکایک حاجتی که در دلت داری ،
خبر دارد ،

و می دانم ،
دعای من ،
دعای تو ،
دعای ما ،
که از دلهایمان
سرچشمه می گیرد ،
همین امشب ،
اثر دارد .

و می دانم خدا از تو ،
خبر دارد ،
و می داند ،
چه میخواهی ازو امشب ،
یقین دارم دعاهایت به درگاه الهی ،
می رسد امشب ،
روا می گردد امشب حاجت قلبت ،

همین امشب گل تقدیر تو ،
جانانه می روید ،
و عطر خوب آن گویی ،
فضایِ خانه را پُر میکند از شوکتِ فردا ،


حمیدرضاهرندی



نیمه شب ۲۴ اردیبهشت ماه ۱۳۹۹ مصادف با ۱۹ رمضان

#شعر
#دعای‌من

https://t.me/radio_istgah_shab
May 14, 202005:36
گل نرگس

گل نرگس

"گل نرگس"

گلای نرگس و مریم یادته ،
که برات با هر بهونه می آوردم ،
و تو هر دفعه که از من می گرفتیش ،
همه ی شمیمش و یه جا میبردی تا نهایت مشامت ،
که پلی می شد به قلبت ،
و می رفت تا ته احساس لطیفت ،
و چشات و پر می کرد از نم بارون ،

یادته صدات می لرزید ،
یادته نگات می افتاد تو نگاه عاشق من ،
و لبات بوسه میزد بروی گلبرگ حریرش ،

یادته به من می گفتی ،
عاشق گلای نرگس ، عاشق مریم باغی ،
مست و مدهوش تموم غنچه هایی ،
وقتی گلها را می بویی ، هر چی غم داری میریزه،
و تو رو می بره تا اوج ستاره ،
و تو انگاری میفتی تو بهشتی که خدا آفریده

یادته گلدون رو میز ،
با گلای نرگس توش ،
چقدر شاهد خنده های ما بود ،
وقتی که فنجون چای و ما به هم تعارف می کردیم ،
وقتی که فارغ و بی غم ،
دور هم قصه می گفتیم ،
به تموم غصه هامون ،
از ته دل، نه می گفتیم ،

یادته با بوی نرگس ،
جای تو ، تو آغوشم بود ،
دل تو کنار قلبم ،
نفست هماغوشم بود ،
یادته گلای نرگس ،
عطرش و میزد تو سینه ،
و من و تو ، غرق بوسه ، و نگاه عاشقونه ،

اگه تو یادت نمیاد ،
همه تصویراش همینجاس ،
همه در پناه گریه م ، همه در لرزش دستاس

........گلای نرگس و مریم یادته ؟؟....


حمیدرضاهرندی


#شعر
#گل‌نرگس


@radio_istgah_shab

https://t.me/radio_istgah_shab
May 08, 202007:28
"مگه میشه"

"مگه میشه"

مگه می شه که من یادِت نباشم
گرفتارِ تو و چشمِت نباشم
مگه میشه جدا از تو سفر کرد
پریشونِ سرِ راهِت نباشم
مگه می شه تو تاریکیِ هر شب
به فکرِ لمسِ زُلفونِت نباشم
مگه می شه بدونِ تو یِه لحظه
جدا از تو ،تویِ فکرِت نباشم
مگه میشه فراموشت کُنِه دل
تو این دعوا ،طرفدارِت نباشم
مگه میشه تو رو از لحظه خط زد
تویِ لحظه‌م ، گرفتارِت نباشم
مگه می شه که از خاطر بری تو
یه روز مشتاقِ دیدارِت نباشم
حمیدرضاهرندی
May 03, 202003:24
تو

تو

تو به مانند ...... .......................شما می توانید به کانال تلگرام من مراجعه کنید : https://t.me/radio_istgah_shab
May 03, 202002:28
به کجا می کشانیم؟

به کجا می کشانیم؟

آخر چرا به خاک سیه می نشانی ام ؟
من خسته ام ، مرو ، به کجا می کشانی ام؟
ازین دل نشسته به خون ، مهری طلب نکن
گمگشته ام درون خود و من ، بی نشانی ام
این آتشِ میانِ سینه ، تو چرا فوت می کنی ؟
کوهی شدم که از فراقِ تو آتش فشانی ام
من دیده ام که میروی و دل زیر پای توست
تنها نمی روی ، دریغ ، که به خون می فشانی ام
در دیده عکس توست که زمن دور می شوی
در سینه حسرتی که کند داغ ، پیشانی ام
Apr 26, 202003:18
بن بست

بن بست

این داستان یکی از داستانهایی است که در کتاب "داستان های زنانه" که بزودی منتشر می شود قرار دارد ، در این داستان سعی کردم به گوشه ای از معضلاتی که در زندگی زنان کشورمان وجود دارد ، بپردازم ،
Apr 21, 202023:30
آغوش

آغوش

چه جای خوبیه آغوش واسه اونکه دلش خونه همونکه شرشر بارون توی چشماش نمایونه کسی که خنجر و دیده توی دست رفیقی که براش جون داده بود اما دوروئیش کنج ایوونه چقدر سخته بفهمی که بهت نارو زده یارت ، کسی که عاشقش بودی ، سراب تو بیابونه آدم خسته می شه وقتی ، می بینه همرهش درده ، کسی دستش تو دستاته ، که پشتت از همون خونه ، دلم آغوش می خواهد ، همون جای صمیمی که ، برام بت بوده و سینه م مثه بت خونه می مونه ،


حمیدرضا هرندی

Apr 17, 202001:60
بلم

بلم

بلمی خواهم ساخت ، جنسش از خاطره ی مهر به تو
خواهم انداخت به آبِ احساس
می روم با دل خوش
تا سراپرده ی مهر
تا به مرز تو رَسَم
از کران تا به کران
پُرِ احساس شوم
و پر از حسِ تر و تازِگیِ عشقِ به تو

با تو بودن زیباست
"چشمه سار احساس "
پُرِ خواهش شده ام لبریزم
و نفس پشتِ نفس می گویم
دل قویدار گُلم
سکه ی تقدیرت " شیر " می آید "شیر"
برو با خاطری آسوده بخند
Apr 14, 202003:09
بادکنک های بازیگوش

بادکنک های بازیگوش

داستان کوتاه نویسنده و مجری : حمیدرضا هرندی ، این داستان یکی از داستانهای کتابی به نام " مجموعه داستان های زنانه " است که در آینده ای نزدیک به چاپ خواهد رسید ، که در آن سعی کرده ام به معضلات و مشکلات زنان بپردازم ،
Apr 12, 202011:54
به تو

به تو

به تو

ای تو لبهايت ، همه آتشفشان ، همچون گل خورشيد
ای تو چشمانت ، گذرگاهي ، به قلبي مهربان و پاك
ای نگاهت نرم و ساده ، گرم و زيبا ، چون شعاعي نور
ای تو لبخندت ، لطيف و پر سرور و شاد
ای تو چون مهتاب ، بي همتا
اي كه هم چون صبح زيبايي
اي كه گرمي بخش اين جاني
******
بيا از پيله بيرون آ ،
حباب ترس را بشكن ،
بيا از خود به در كن نا اميدي را
بيا تا ياس و افسوس و پشيماني
نبندد پاي رفتن را
بيا با من به فرداها
بيا اميدوارانه
بشوييم از تن افكار خود رنج مصائب را
بيا تا پي بريزيم خانه ي اميد فردا را
******
اي تو با من مهربان چون من
اي تو با من همره و همراه همچون تن
اي تو از جانم هزاران بار شيرين تر
پاك كن از فكر خود زنگار سرد نا رفاقت ها
پاك كن تلخي سم اين تباني ها
پاك كن از چهره ات اين گردهاي حسرت و افسوس و صد ها صد هزاران آه
پاك كن از چشم خود اين اشكهاي نااميدي را
******
ملالت ها همه در خاطرات دور مي ميرند
نا جوانمردان همه در حسرت يك يار مي سوزند
باز كن لبخند را در صورتت تا بي نهايت ها
باز كن بر چهره ات آن اشتياق و شور و مستي را نویسنده و مجری : حمیدرضاهرندی
Apr 12, 202005:13
زیر باران

زیر باران

https://t.me/radio_istgah_shab

"زیر باران"

صبح بارانی چه دل انگیز و خوش است
نم باران خوردن
و کمی خیس شدن
دستِ همراه شدن
همره و یار شدن در باران
شانه در شانه رهی را رفتن
چه طربناک و خیال انگیز است

یار بارانی من دستت کو ؟
نفسِ گرم و دل انگیزت کو ؟

شیشه ی پنجره ی خانه ی من
زیر باران عزیز چهره را می شوید
می خندد
می خواند
هم نوا با باران

شهرِ تبدار و غضب کرده ی من
زیر باران لطیف
تن خود می شوید
و غبار از تن و جان می گیرد

شهر من بی تردید
قدر هر قطره ی باران که قرو می ریزد
قدر تطهیر شدن با باران
قدر مرطوب شدن در باران
قدر بوسیده شدن از سر لطف
همه را می داند

یار بارانیِ من
دست پر مهر مرا در باران،
هرگز از یاد مبر!
شانه در شانه شدن را بر راه،
هیچ از یاد مبر !
زیر باران تو بمان ،

قطره ی باران را بوسیدم تا که بر چهره ی شهر
مهر را بوسه زند
عشق را بوسه زند
تا ترا ای زیبا
صد هزار بوسه دهد از سر شوق

زیر باران تو بمان
زیر باران تو بمان

#شعر
#زیر_باران

@radio_istgah_shab
Apr 12, 202005:00