Skip to main content
كتيبه

كتيبه

By Hossein Abbasi

حسين عباسي هستم
در اينجا متون قديمي مان را مي خوانم و در آنها كند و كاو مي كنم.
با ايميل زير مي توانيد با من تماس بگيريد:
irpdonline@gmail.com
. این قطعات و برخی قطعات دیگر را در كانال تلگرام من به آدرس زير بيابيد.
https://t.me/kateebehha
Available on
Google Podcasts Logo
Pocket Casts Logo
RadioPublic Logo
Spotify Logo
Currently playing episode

تاریخ بیهقی- قطعۀ بیست و دوم

كتيبهJun 14, 2019

00:00
42:13
داراب نامه- قطعۀ دهم

داراب نامه- قطعۀ دهم

داراب از دور سپاه بزرگ قنطرش را می بیند که به جنگ او می آیند. داراب رزه اسفندیار را پوشیده بود کلاهخود جمشید را بر سر داشت که نسل به نسل به او رسیده بود. اولین کسی که به جنگ او می آید سمندون زنگی است، برادر قنطرش است، هشتاد ساله، یکی از شش فرزند مردی سیصد ساله که دویست سال است در صومعه ای عبادت می کند. سمندون رنگی چون قیر دارد و لبی چون گُردۀ شتر و از مادر سپید موی زاده شده. دوازده گز بلندی دارد و جوشن و خودی از پوست ماهی پوشیده که تیر بر او کارگر نیست. سوار بر شتر با چوبی به وزن صد و بیست من به جنگ داراب آمده است.

داراب او را با تیری که به زیر بغلش می زند از میان بر می دارد و چوب او را بر می دارد.

بعد از او سمندون به جنگ داراب می آید که پیاده و با سنگ جنگ می کند. "اسب او را انداخته بود و مغزش به زیان آمده بود، ولی مرد مبارز بود و با زور". او چوب سمندون را از داراب می گیرد و اسب داراب را با دست بر دست زدن و داد و فریاد می ترساند و دم اسب را می گیرد و لشکر را فرا می خواند به گرفتن داراب. چوب را بالا می برد تا بر سر داراب بزند.

Mar 24, 202422:36
تاریخ سیستان- قطعۀ سی و سوم

تاریخ سیستان- قطعۀ سی و سوم

خلف، آخرین امیر صفاریان، سیستان را در اختیار دارد. رقیب او امیر حسین بن طاهر است که او هم از خاندان صفاریان است. خلف از شهر بیرون می رود و حسین به شهر وارد می شود. خلف او را محاصره می کند و لی به فرمان امیر خراسان، که نوح بن منطور سامانی، است او را رها می کند. حسین باسپاه فراوان بر می گردد و این بار امیر خلف در را می بندد و در حصار می شود. این حصار سه سال طول می کشد و امیر خلف در این مدت ضربات زیادی بر سپاه خراسان وارد می کند و سرداران بسیاری را می کشد. حسین از سبکتکین یاری می خواهد ولی خلف او را منصرف می کند. در نهایت خلف از حصار بیرون می رود و حصاری خالی را برای حسین به جا می گذارد و سپاهیان او را دچار قحطی می کند.

در نهایت هر دو می فهمند که قادر به حذف دیگری نیستند. با همدیگر صلح کردند و از در دوستی درآمدند. امیری بر امیر خلف استوار شد.

او مدتی دراز حکومت کرد و "بساط عدل بگسترید و جامۀ لشکری بر طاق نهاد و سَلَب علما و فقها پوشید".

Mar 22, 202420:07
داراب نامه- قطعۀ نهم

داراب نامه- قطعۀ نهم

هنوز وقت پادشاهی داراب نرسیده است. داراب از نزد همای بیرون می رود.

از پارس و کرمان می گذرد و به عمان می رسد که پادشاهی به نام قنطرش در آن حکومت می کند. او و دو پسرش برای شکار بیرون آمده اند. پسرانش گورخری را دنبال می کنند و گورخر به سمت داراب می آید. داراب آن را می گیرد و بعد رها می کند. پسران شاه به او حمله می برند. داراب یکی را می کشد و دیگری را دست قطع می کند.

قنطرش به دنبال داراب می آید تا ببیند چه کسی فرزندان او را چنین کرده است. داراب که زره اسفندیار و اردشیر را پوشیده و تیر بر او کارگر نیست، او را اسیر می کند. او به کمک غلامی می گریزد و فردا با سپاهی عظیم به مقابله با داراب می آید. داراب سرهای کشتگان را بر گردن اسیران می آویزد و آنها را به سمت سپاه قنطرش می راند.

قنطرش می پرسد که او کیست و چه می خواهد. جواب می شنود که او حاجب همای است و آمده است تا عمان را به زیر فرمان همای در آورد.

Mar 13, 202421:22
تاریخ سیستان- قطعۀ سی و دوم

تاریخ سیستان- قطعۀ سی و دوم

غلامان امیر بو جعفر او را در مجلس شراب می کشند. امیر خَلَف، پسرش، با یاری برخی از امیران و غلامان به تخت می نشیند.

فردی به نام طاهرِ بوعلی که مادرش از خاندان لیث بود و امیر فراه بود از سوی امیر سامانی، در این زمان نقش بزرگی بازی می کند. امیر خلف سیستان را به او می سپرد و به سفر حج می رود.

امیر طاهر شیوۀ داد و عدل پیش می گیرد. مردمان در دوران او به آسایش می رسند. نویسنده داستانی از حضور طاهر در دربار امیر سامانی و اعتباری که او در آن دربار داشت ذکر می کند.

امیر خلف از حج به دربار امیر سامانی می رود و حکم سیستان را می گیرد. به سیستان می رود و با طاهر وارد جنگ می شود (درست معلوم نیست که اختلاف طاهر و خلف چرا ایجاد می شود).

طاهر می میرد و امارت به فرزندش حسین می رسد. امیر خلف با او وارد جنگ می شود و پیروز می شود.


Mar 08, 202426:07
داراب نامه- قطعۀ هشتم

داراب نامه- قطعۀ هشتم

داراب را به فرمان دستور برای کشتن می برند و همای بیهوش است و خبر ندارد. ضحاک او را به معدنی می برد در "سهمگین جایی" و به فردی دستور می دهد که سر او از تنش جدا کند. داراب روی به آسمان می کند و از پرودگار کمک می خواهد. بادی سهمگین بر می خیزد و ناگهان اژدهایی بر می آید و او را نجات می دهد. مردان ضحاک می گریزند.

همای که خبر می شود، به آن معدن می رود و داراب را می رهاند. آن شب اردشیر، پدر داراب، و اسفندیار، جد داراب، را به خواب می بیند. اسفندیار او را ملامت می کند به جهت کاری که با داراب کرده است. اردشیر ابتدا تاج از سر همای بر می دارد و بر سر داراب می گذارد. وقتی که اسفندیار دور می شود دوباره تاج را بر سر همای می گذارد.

می داند که داراب هم همین خواب را دیده است. داراب را فرا می خواند و تمامی ماجرای تولد و به آب انداختن او را به او می گوید. داراب می داند که هنوز وقت پادشاهی او نرسیده است.

مردان همای معجزۀ نجات داراب را منکر می شود و خواهان کشتن داراب هستند. همای دستور می دهد که گردن داراب را بزنند. به فرمان خدای تیغ بر گردن او کارگر نمی شود. قرار می شود که داراب از آن سرزمین برود.

Mar 01, 202430:05
مقدمه ای بر مذهب بین النهرین باستانی- بخش سوم

مقدمه ای بر مذهب بین النهرین باستانی- بخش سوم

این قطعه، بخش سوم خلاصۀ کتاب زیر است:

"مقدمه ای بر مذهب بین النهرین باستانی" نوشتۀ تامی اشنایدر

An Introduction to Ancient Mesopotamian Religion, by: Tammy J. Schneider, 2011

نویسنده استاد مطالعات مذهبی در دانشگاه کلارمونت کالیفرنیا است.

در این قسمت، فصول هفتم تا یازدهم خلاصه شده اند که بررسی کارگزاران مذهبی، متون، مراسم، شاهان، و نتیجه گیری را در بر دارد.

Feb 22, 202441:27
مقدمه ای بر مذهب بین النهرین باستانی- بخش دوم

مقدمه ای بر مذهب بین النهرین باستانی- بخش دوم

این قطعه، بخش دوم خلاصۀ کتاب زیر است:

"مقدمه ای بر مذهب بین النهرین باستانی" نوشتۀ تامی اشنایدر

An Introduction to Ancient Mesopotamian Religion, by: Tammy J. Schneider, 2011

نویسنده استاد مطالعات مذهبی در دانشگاه کلارمونت کالیفرنیا است.

در این قسمت، فصول چهارم تا ششم خلاصه شده اند که بررسی افسانه ها، خدایان، و معابد را در بر دارد.

Feb 22, 202429:25
مقدمه ای بر مذهب بین النهرین باستانی- بخش اول

مقدمه ای بر مذهب بین النهرین باستانی- بخش اول

این قطعه، بخش اول خلاصۀ کتاب زیر است:

"مقدمه ای بر مذهب بین النهرین باستانی" نوشتۀ تامی اشنایدر

An Introduction to Ancient Mesopotamian Religion, by: Tammy J. Schneider, 2011

نویسنده استاد مطالعات مذهبی در دانشگاه کلارمونت کالیفرنیا است.

در این قسمت، فصول اول تا سوم خلاصه شده اند که مقدمه، ابزارهای مطالعۀ مذهب بین النهرین باستانی، و مروری بر تاریخ این منطقه را در بر دارد.

Feb 22, 202429:03
تاریخ سیستان- قطعۀ سی و یکم

تاریخ سیستان- قطعۀ سی و یکم

ابوجعفر، امیر سیستان، رسولی به دربار ماکان، امیر دیلمیان در ری می فرستد. ماکان در حال مستی ریش رسول را می تراشد، بعد به خود می آید و از او عذر می خواهد و او را اعزاز و اکرام می کند و نگاه می دارد تا ریشش دوباره درآید. ابو جعفر که این را می شنود، با لشکر کوچکی به ری می رود و ماکان را می گیرد و به دربار خودش می برد و با او همان کار را می کند!

امیر خراسان، نصر بن احمد سامانی، که این را می شنود، ابوجعفر را می ستاید. رودکی که در دربار امیر بوده، قصیده ای مشهور می سراید در مدح امیر خراسان و ابوجعفر. مطلع قصیده این است:

مادر می را بکرد باید قربان، بچه او را گرفت و کرد به زندان.

ابوجعفر برای رودکی ده هزار دینار می فرستد.

Feb 12, 202421:37
داراب نامه - قطعۀ هفتم

داراب نامه - قطعۀ هفتم

همای دستور داده است تا امیر مردو که داراب را پسر خود معرفی کرده، به درگاهش برود. از او در باب داراب می پرسد و او تمامی داستان را می گوید. همای می فهمد که داراب همان پسر اوست که به آب انداخته است، ولی نمی تواند این راز را آشکار کند از ترس اینکه مردمان او را "استوار ندارند."

مجلس بزم می آرایند. در میانۀ مجلس، داراب بر می خیزد و به نزد مادرش می رود و او را می بوسد. غوغایی بزرگ بر می خیزد و بزرگان دربار قصد جان داراب می کنند. ضحاک با شمشیر به سوی او می رود. امیر مردو در میان می آید و به ضرب شمشیر ضحاک دو نیم می شود. داراب ترکش دانی که در کنارش است را به سوی ضحام می اندازد. ترکش دان به سر موبد بزرگ، جمهرون، می خورد و او را می کشد.

به اشارۀ همای در شراب داراب داروی بیهوشی می ریزند و او را بیهوش در بند می کنند.

شب فرا می رسد. همای در خواب می بیند که داراب سوار بر پیلی سیاه که از خزطومش آتش می جهد، به سوی او می آید و او را به خرطوم می گیرد. داراب به پیل می گوید او را رها کند.

فردا درباریان به همای هشدار می دهند که بر علیه او قیام خواهند کرد مگر اینکه داراب را به آنها بدهد تا بکشند. همای از بیم از دست دادن پادشاهی داراب را به آنها می دهد. در دیدار آخر، داراب به همای می گوید من تو را از دست پیل نجات دادم و تو قصد کشتن من را داری. گفته می شود که "خواب هر دو برابر آمد.". همای بیهوش می شود و نمی تواند استمداد داراب را بشنود.

Jan 31, 202427:42
تاریخ سیستان- قطعۀ سی ام

تاریخ سیستان- قطعۀ سی ام

در انتهای قرن چهارم سیستان همچنان عرصۀ رقابت گروههای مختلف است، از نمایندگان خلیفه تا امیران فرستاده شده از سوی سامانیان و امیران محلی و عیاران و غلامان سابق که به درجۀ امیری رسیده اند. به کرات افراد با هم متحد می شوند و بعد بر علیه هم با دیگری متحد می شوند.

آخرین امیر از "یعقوبیان"، ابوحفص، یکی از نواده های عمرو لیث بود که به دست احمد بن اسماعیل اسیر شد و به سمرقند فرستاده شد و در آن زمان به صورت ناشناس در بغداد به سر می برد.

در این میان مردم سیستان به ابو جعفر میل کردند که جد بزرگش با پدربزرگ یعقوب برادر بود و مادرش، سیده بانو، نوۀ عمرو لیث بود. او به واسطۀ انتسابش به یعقوب و عمر توانست بقیه را با خود همراه کند. او همچنین ابو حفص را از بغداد فرا خواند و او را مقام و منصب داد. او به مدت 41 سال امارت کرد.

Jan 26, 202431:51
داراب نامه- قطعۀ ششم

داراب نامه- قطعۀ ششم

همای از دوری داراب دلتنگ است. اطرافیان به او پیشنهاد می کنند که "ای ملکه به صحرا بیرون شو تا دلت بگشاید ... غلامان را گوی زدن فرمای."

چنین می کنند. همگان به صحرا می روند و با بوق و کرنا گوی زدن آغاز می کنند.

داراب هم که "از جانب همای بوی خویشی می آمدش" به سمت شهر می رود تا به همای نزدیک شود. می بیند که بازی چوگان به راه افتاده است و همای و غلامانش گوی را به رشنواد و مردانش باخته اند. لباس غلامی را می گیرد و وارد بازی می شود و گوی از رشنواد می رباید.

معلوم می شود که او داراب است. او را با بانگ کوس و کرنای از میدان به کوشک می برند. همای به او مقام "امیری بارگاه" را می دهد و امر می کند که همگان به فرمان او باشند.

به دنبال امیر مردو می فرستد تا ببیند که راز داراب چیست.

Jan 18, 202418:56
تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و نهم

تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و نهم

سیستان به دست سامانیان افتاده است و منصور اسحاق از سوی احمد بن اسماعیل والی سیستان است. مردمان به رهبری چند تن از عیاران شورش می کنند و می خواهند یکی از آل یعقوب که کودکی ده ساله است را به امارت بنشانند. پیروز می شوند و منصور را فراری می دهند و در زندان را می گشایند و عیاران دیگر هم به آنها می پیوندند.

سیستان عرصۀ جنگ و کشمکش میان قدرتهای مختلف است. طرفداران آل یعقوب، عیاران که بدنبال امارت برای خود هستند، امیرانی که سامانیان به سیستان می فرستند، و امیری که از سوی خلیفۀ بغداد فرستاده می شود، با هم برای کسب قدرت رقابت می کنند. هر کس که سلاحی دارد و چند همراه، قصد قدرت می کند.

"اندر این میانه جولاهه ای برخاست از نواحی اوق نام او ملیخ و گروهی با او جمع شدند از غوغا و به در شهر آمد که شهر مرا باید، و به روز چهارشنبه خطبه کرد خویشتن را به امارت. یکی او را گفت: ایهاالامیر رسم و عادت خطبه روز آدینه باشد. گفت: باشد که مرا زمان نباشد تا روز آدینه! همچنان که نبود. احمدِ نیا و عیاران بیرون شدند و هم اندرین روز که خطبه کرده بود خویشتن را، او را بکشتند."


Jan 12, 202423:48
داراب نامه- قطعۀ پنجم

داراب نامه- قطعۀ پنجم

داراب ضحاک را گرفته است و می خواهد او را آتش بزند. همای رشنواد را با ده نفر از پیران بدون سلاح به نزد داراب می فرستد تا تقاضای آزادی ضحاک را بکنند و از او بخواهند با همای دیدار کند. داراب آنها را کرامت می کند و قول آزادی ضحاک را می دهد. فردا گوش ضحاک را می کند و از ریش او می آویزد و او را رها می کند!

همای و یارانش برای دیدن داراب به صحرا می روند. داراب و همای وقتی همدیگر را می بینند، مهرشان می جنبد و نمی توانند چشم از هم بردارند. با هم به قصر می روند و به خوان و بزم می نشینند.

"جمهرون" موبد می بیند که در میان لشگر حرف و حدیث از عشق همای افتاده است. در گوش همای به زمزمه این را می گوید. داراب بد گمان می شود و بر می خیزد و بیرون می رود.

همای از طالع داراب و نیز از شباهت داراب به ادرشیر در می یابد که او فرزند گمشدۀ خودش است. می خواهد او را به هر ترتیب به قصر بیاورد.

درباریان برای مقابله با داراب از اطراف و اکناف درخواست ارسال سرباز و سلاح کرده اند.

Jan 07, 202427:10
تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و هشتم

تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و هشتم

محمد بن علی لیث در سیستان به امارت می نشیند. برادرش معدل را با افراد خانواده اش محترمانه به بند می کند تا او "طمع ولایت نکند". احمد بن اسماعیل از سوی مقتدر، خلیفۀ عباسی، به امارت سیستان منصوب می شود. او هم سپاهی به سیستان می فرستد. محمد بن علی برادرش را از بند در می آورد تا او را در جنگ کمک کند. معدل وقتی برادرش بیرون شهر است، در را بر او می بندد. محمد می گریزد و به سوی بست می رود.

محمد در بست دست به جور و ستم می گشاید و مردم را عاصی می کند. وقتی سپاه اسماعیل به نزدیک بست می رسد، محمد پل را خراب می کند، ولی مردم سپاه اسماعیل را از آب می گذرانند. محمد شکست می خورد و اسیر می شود. ذکر می شود که اسماعیل "عدل و سیر نیکو بر مسلمانان بگسترید".

سپاه سامانیان به سیستان می روند و آنجا را هم می گیرند و معدل علی را بند می کنند. احمد، غلامش سیمجور را به امارت سیستان می نشاند. و بدین ترتیب حکومت صفاریان به پایان می رسد.

سبکری که امارت فارس را دارد از سوی وزیر خلیفه به بغداد خوانده می شود. او دویست هزار دینار رشوه می دهد تا امارت فارس را بگیرد. مالی بزرگ هم وعده می دهد. وقتی نمی تواند آن را بپردازد، مقتدر سپاهی می فرستد. سبکری به احمد بن اسماعیل پناه می برد، ولی احمد او را به فرمان خلیفه به بغداد می فرستد.


Dec 30, 202320:29
داراب نامه- قطعۀ چهارم

داراب نامه- قطعۀ چهارم

امیر مردو و داراب در لباس بازرگانان به بغداد می روند. همای بار عام می دهد و مردم به میدان می آیند. مردو و داراب در گوشه ای ایستاده اند. چشم همای به داراب که می افتد، منقلب می شود و شیر از پستان او سرازیر می شود. بار را نیمه کاره می گذارد و به دربار بر می گردد. رشنواد به او می گوید این اتفاق برای مادرانی می افتد که فرزند از دست داده اند.

روز دیگر دوباره بار عام داده می شود تا داراب را بیابند و بگیرند و به دربار بیاورند. داراب غلامانی که برای گرفتن او فرستاده شده است را می کشد و می گریزد. سپاهی به سرکردگی ضحاک به دنبال او می رود. او درختی را می کند و با آن سپاه ضحاک را تار و مار می کند و ضحاک را اسیر می کند. او را به بند می کشد و هیزم گرد می کند تا ضحاک را به آتش بکشد.

Dec 23, 202322:43
تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و هفتم

تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و هفتم

طاهر امیر سیستان است و به همراه برادرش یعقوب امور سیستان را اداره می کند، ولی بی لیاقتی او بر همگان آشکار شده است. لیث بن علی، برادرزادۀ یعقوب و عمر، به سیستان می رود. در نهایت بین او و طاهر جنگ در می گیرد. سپاه طاهر به لیث متمایل می شوند و طاهر و یعقوب از سیستان بیرون می روند تا به سوی سبکری بروند و از او کمک بخواهند. سبکری هم به آنها پشت می کند و به سرهنگان آنها نامه می نویسد که "آنها پادشاهی نخواهند کرد و همت آن ندارند و خزینه و مال جمع کردۀ یعقوب و عمرو همه به باد دادند." در نهایت آنها را اسیر می کند و به بغداد می فرستد.

نکتۀ جالب در تاریخ آن دوران این است که در بسیاری از متون از "گنجهای یعقوب و عمرو" یاد شده است. به نظر می رسد که مال بسیاری را جمع کرده بودند.

لیث علی به قصد فرو نشاندن سبکری به فارس می رود. سبکری سپاهیان او را هم به سوی خود می کشد و او تنها می ماند. در نهایت اسیر می شود و به بغداد فرستاده می شود.

Dec 18, 202324:43
داراب نامه- قطعۀ سوم

داراب نامه- قطعۀ سوم

امیر مردو که چند تن از قویترین مردانش به دست داراب که هنوز کودکی ده ساله است، کشته شده اند، با پانصد سوار و پیاده برای گرفتن داراب به راه می افتد. داراب در جنگ با سپاهیان مردو، تعداد زیادی را می کشد، ولی در نهایت با از پای درآمدن اسبش اسیر می شود.

فردا، مردو فرمان می دهد که داراب را برای کشتن بیاورد. زن زیرکی که در حرم اوست می گوید طالعش را ببینیم. در طالع داراب می خوانند که "جهان را به مهر او نیاز است" و او تا هفده سالگی "ملک هفت اقلیم بگیرد و جهان را جهانبان شود". با تدبیر زن امیر مردو، به داراب می گویند که او پسر مردو است. داراب هم تا سن دوازده سالگی به شکار کردن و چوگان بازی و بزم و شراب مشغول می شود!

مردو که خراجگذار شاه ایران، همای، است، چهار سال است که از فرستادن خراج سر باز زده است. همای ضحاک را با سپاهی برای گرفتن خراج می فرستد. داراب که از داستان خراج آگاه می شود رسول ضحاک را کتک می زند. سپاه ضحاک و مردو وارد جنگ می شوند. داراب مردان ضحاک را از میان بر می دارد و ضحاک را تعقیب می کند و او را زخم می زند.

ضحاک به نزد همای می رود و داستان را می گوید. همای در اندیشه می شود و نامه ای به مردو می نویسد و به او می گوید که برای داوری بین داراب و ضحاک باید به نزد او برود.

Dec 08, 202329:16
تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و ششم

تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و ششم

در این قطعه از خصوصیات اخلاقی عمرولیث گفته می شود که به آبادانی اهتمام داشت و گشاده دست بود و بر ضعیفان سخت نمی کرفت.

همچنین از یکی از پسرعموهای یعقوب و عمرو به نام اَزهَر روایتهایی گفته می شود که فردی بوده است توانا و دانا و سپهسالار یعقوب بوده ولی خود را به نادانی زده بود و کارهای عجیب و غریب می کرد. در پاورقی توضیح داده می شود که این فرد، مشهور به ازهرِ خَر، در قابوسنامه هم یاد شده است.

در ادامه روایت می شود که طاهر و برادرش یعقوب، پسران محمد بن عمرو، که قدرت را در دست گرفته اند، توانایی ادارۀ امور را ندارند. فارس عملاً در اختیار سُبکری است و مالی به دربار طاهر نمی فرستد. از سایر مناطق هم مال چندانی جمع نمی شود، چرا که طاهر "از هیچکسی چیزی نستدی و از رعیت مال نخواستی، گفتی ظلم و جور چرا کنم، تا آنچه هست بکار برم تا خود چه باشد که جهان بر گذر است". از سوی دیگر "تبذیر کردی اندر نفقات، و اندر عطیات اسراف کردی، بسیار مرغ و بره بر خوان نهادی و حلاوی، و زیادات بسیار شدی."

هر دو برادر به لهو و طرب و بخشش و عطا مشغولند و طاهر بیشتر وقت را به کبوتر بازی می پردازد!

یکی از خردمندان دربار به او می گوید: "این پادشاهی را ما به شمشیر ستدیم و تو به لهو همی خواهی که داری. پادشاهی به هزل نتوان داشت. پادشا را داد و دین باید و سیاست و سخن و سوط و سیف." ولی طاهر گوش نمی دهد.

Dec 06, 202334:53
داراب نامه- قطعۀ دوم

داراب نامه- قطعۀ دوم

همای بر تخت سلطنت نشسته است. فرزندی را از اردشیر، که در اینجا پدرش معرفی می شود، باردار است. راز خود به دایه می گوید و دایه او را کمک می کند تا فرزند را از دید مردم پنهان کند.

همای می ترسد که رازش آشکار شود. فرزند را در صندوقی می گذارد و به آب می سپارد.

گازُری به نام هرمز و زنش که فرزندشان را از دست داده اند او را از آب می گیرند و اسمش را "داراب" می گذارند. او را بزرگ می کنند و او، که از نسل افراسیاب است، بزودی از همگان بلندتر و قوی تر می شود. داراب در ابتدا در گازری (شستن لباس) به پدرش کمک می کند. ولی بعد از گازر اسب و سلاح می خواهد و حاضر نمی شود کار کند. می گوید هر کس برای کاری درست شده است. کشمکش بالا می گیرد و داراب غلام پدرش را می کشد و هرمز را مجروح می کند.

هرمز به نزد امیر ولایت، مردو، می رود و از او کمک می خواهد. امیر غلامانی را برای گرفتن داراب می فرستد ولی داراب همه را از پا در می آورد. امیر با پانصد سوار و صد پیاده به جنگ داراب می رود.


Dec 03, 202329:17
تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و پنجم

تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و پنجم

عمرو لیث به دست اسماعیل احمد سامانی اسیر شد. نوه هایش، طاهر و یعقوب، با سزهنگان سپاه جمع شدند و تصمیم گرفتند که طاهر را به امارت برگزینند. احمد بن شهفور به وزارت برگزیده شد. سُبکری که غلام یعقوب بود با وزارت احمد مخالف بود و عملاً کارها را در دست گرفته بود. در نهایت هم احمد و پسرانش را به قتل رساند.

عمرو به یارانش نامه می نویسد که با فرستادن دو میلیون درهم به دربار خلیفه می توانند او را آزاد کنند. سرهنگان سپاه که او را در جنگ تنها گذاشته بودند، طاهر را راضی می کنند که رهایی عمرو به نفع آنان نیست.

خلیفۀ بغداد عمرو را از اسماعیل طلب می کند و او که نمی خواهد عمرو را به بغداد بفرستد او را از راه سیستان با گروهی اندک روانه می کند به این امید که یاران عمرو او را نجات دهند. ولی این اتفاق نمی افتد و او به بغداد می رسد. در ابتدا خلیفه او را می نوازد ولی در نهایت به تحریک وزیرش بدرالکبیر او را به قتل می رساند.

در این قطعه حکایتهای چندی از اخلاق و رفتار یعقوب گفته می شود که بسیار شبیه حکایتهایی است که در مورد بیشتر امرا و شاهان قدرتمند مانند انوشیروان و هارون و محمود غزنوی گفته شده است، و بیشتر جنبۀ اخلاقی آن مهم است.

Nov 29, 202330:25
داراب نامه - قطعۀ یکم

داراب نامه - قطعۀ یکم

به گفتۀ دکتر ذبیح الله صفا، مصحح کتاب، داراب نامه کتابی است به فارسی از ابوطاهر طرسوسی، از "داستانگزاران" قرن ششم به زبان فارسی ساده و روان و نزدیک به زبان گفت و گوی مردمان. طرسوس شهری است در سوریۀ کنونی.

"داستانگزاری" یا همان قصه گویی، سنتی دیرپای بوده که افرادی روایتهای پهلوانان کهن را با زبانی ساده برای مردم و گاهی برای امیران و حاکمان روایت می کردند. سمک عیار، بختیار نامه، اسکندرنامۀ منثور، و بهمن نامه از جملۀ این روایتها بوده است.

متن این داستانها ریشه های کهن دارد. افسانه ها و اساطیر ایران و هند و یونان با تاریخ ترکیب می شده و نسخه هایی از داستان درست می کرده که گاهی با نسخه های دیگر فقط در بنیاد یکی بوده است.

داراب نامه طرسوسی با زبانی که عناصر بسیاری از فارسی پیش از ورود اسلام به ایران را دارد، به شرح داستان داراب، پسر بهمن (مشهور به اردشیر) و همای چهر آزاد می پردازد. روایتهای متعددی از داستان داراب وجود دارد. روایت این کتاب به روایت شاهنامه از داراب نزدیک است.

این قطعه با داستان کشته شدن رستم به دست برادرش شغاد و کین خواهی بهمن پسر اسفندیار از رستم و کشتن فرامرز رستم آغاز می شود. در ادامه بهمن با غلامش به مصر می رود و با دختر شاه مصر که مبارزی دلیر بوده روبرو می شود و او را شکست می دهد. در نهایت با او به ایران می آید. از بهمن و همای پسری به نام داراب بدنیا می آید. وقتی که بهمن توسط اژدها خورده می شود، بزرگان قوم همای را به شاهی بر تخت می نشانند.

Nov 20, 202319:36
تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و چهارم

تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و چهارم

عمرو لیث قدرت گرفته است و خلیفۀ بغداد که با رقابت خلفای فاطمی روبرو است، نمی خواهد عمرو را از خود براند. به او "عهد و لوا"ی سرزمینهای شرق را می دهد و دستور می دهد نام او را بر "علامتها و مِطردها و سپرها و در خانه و دکانها" بنویسند. وقتی عمر به اهواز می رود، وزیر خلیفه به او نامه می نویسد که سرزمینهای اسلامی تحت اقتدار تو اند، اما "حق اولو الامر و خاندان مصطفی نگاه باید داشت از بهر دین را".

عمرو به خراسان باز می گردد و به دستور خلیفه به جنگ رافع بن هرثمه می رود که بزرگترین چالش خلافت است و او را شکست می دهد.

عمرو قصد بخارا می کند. اسماعیل احمد سامانی سپاهی که او فرستاده را شکست می دهد. عمرو عصبانی می شود و در نامه ای از خلیفه لوای ماوراءالنهر را می خواهد و تهدید می کند که به جنگ اسماعیل می رود. خلیفه می داند که این پایان کار او است.

عمرو در جنگ با اسماعیل سامانی شکست می خورد و اسیر می شود.

Nov 19, 202327:11
تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و سوم

تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و سوم

با درگذشت یعقوب لیث، عمرو، برادر او به امارت می رسد. برادر دیگر او، علی، هم مدعی امارت است ولی در فرایندی که به دلیل افتادگی متن چندان روشن نیست، عمرو به امارت می رسد. در این دوران هم بیشتر اتفاقات مخالفتهایی است که عمرو با آن روبرو است و نبردهایی که با مخالفان می کند.

نکتۀ جالب توجه قدرتی است که یعقوب و عمرو کسب کرده بودند. عمرو به معتمد، خلیفۀ عباسی نامه می نویسد و ابراز اطاعت می کند. او در جواب "عمل" تقریباً تمامی سرزمینهای اسلامی از بغداد و حرمین (مکه و مدینه) تا بین النهرین و هند را به او می دهد و در مقابل از او مال می خواهد. این یعنی ادارۀ امور این مناطق به نیابت از طرف خلیفه. این امر به او اجازه می دهد که تولیت مکه را هم منصوب کند. همچنین گفته می شود که "رسم آن بود که علم عمرو به مکه به ایام موسم به جانب منبر نهادی".

در این دوران به کرات از نصر بن احمد سامانی و اسماعیل بن احمد یاد می شود که به عنوان سرداران عمرو در جنگها حضور دارند.

Nov 03, 202328:60
تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و دوم

تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و دوم

یعقوب به دنبال عبدالله بن محمد صالح به گرگان لشکر می کشد و تقریباً بدون جنگ آن نواحی را می گیرد. با قدرت گرفتن یعقوب، بسیاری از افرادی که قدرتی داشتند، از راهزنان خراسان تا خلیفۀ بغداد با او از سر صلح در می آیند.

یعقوب به فارس و کرمان و جنوب ایران می رود و قدرتمندان تمامی این نواحی را به جنگ یا به صلح از پیش پای خود بر می دارد و به ثروتی بزرگ دست می یابد، به ویژه ثروتی که محمد بن واصل در یکی از قلعه هایش پنهان کرده بود. گفته می شود که سی روز هر روز پانصد استر و پانصد اشتر اموال ذی قیمت از این قلعه بیرون می بردند. در متون دیگر هم از گنج یعقوب داستانها روایت شده است.

خلیفۀ بغداد از او می ترسد و حکومت بسیاری از مناطق شرق را به او می دهد. ولی رابطۀ او با خلیفه افت و خیز زیادی دارد. برادرش عمرو ظاهراً در این مورد با یعقوب اختلاف نظر داشته و مدتی هم او را ترک می کند.

قدرت یعقوب بسیار زیاد شده است و از همۀ ممالک به او متوسل می شوند و او را ملک الدنیا می نامند. موفق، ولی عهد از او دعوت می کند که به بغداد برود و حاکم بالقوه شود. وقتی یعقوب به نزدیک بغداد می رسد متوجه می شود که مکری در کار است. جنگ می کند و در ابتدا پیروز می شود ولی سپاه خلیفه آب را بر روی او می گشایند و او شکست می خورد. چندی نمی گذرد که در جندی شاپور بیمار می شود و در همانجا می میرد.

Oct 27, 202324:13
تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و یکم

تاریخ سیستان- قطعۀ بیست و یکم

یعقوب لیث بر سیستان مسلط شده است و در حال گسترش نفوذ خود است. به حوالی پارس و کرمان در غرب و کابل و هرات در شمال شرقی لشکر می کشد و آن مناطق را به جنگ یا با مصالحه تحت فرمان در می آورد. در لشکرکشی به کرمان، حاکم کرمان به استقبال او می آید و هدیه می آورد. در میان هدیه ها پنجاه بت زرین و سیمین است که او از کابل به غنیمت گرفته است. یعقوب بتها را با هدیه های دیگر به بغداد به درگاه معتمد عباسی می فرستد. معتمد هم برادرش را به "عهد و منشور و لوا" به سوی یعقوب می فرستد. شواهد زیادی هست که حاکمان مسلمان آن دوران "بت" را بهترین و حلال ترین غنیمت می دانسته اند و اگر می خواسته اند به عالمی هدیه بدهند بتی را می شکسته اند و تکه ای طلا یا نقره هدیه می داده اند.

یعقوب در ادامه "خوارج" بسیاری را تحت نفوذ درآورد. بعد به نیشابور رفت که مرکز حکومت طاهریان بود. محمد بن طاهر به استقبال او آمد و تسلیم شد. یعقوب او و یارانش را به سیستان فرستاد تا حبس شوند. محمد بن طاهر در حبس درگذشت. متون دیگر از جمله تاریخ طبری روایتی دیگر دارند و می گویند که محمد بن طاهر از حبس رهایی یافت.

مردمان نیشابور می گفتند که او "یعقوب عهد و منشور امیرالمؤمنین ندارد و خارجی است." یعقوب بزرگان را جمع می کند و خود به رسم شاهان با غلامان بسیار در صدر می نشیند و شمشیری آخته در میان می نهد و می گوید: "شکایت کردید که یعقوب عهد امیر المؤمنین ندارد. خواستم بدانید که دارم!... امیرالمؤمنین را به بغداد نه این تیغ نشاندست؟ ... مرا بدین جایگاه نیز هم این تیغ نشاند، عهد من و آن امیرالمؤمنین یکی است."


Oct 18, 202324:38
تاریخ سیستان- قطعۀ بیستم

تاریخ سیستان- قطعۀ بیستم

با اقبال مردم سیستان، یعقوب لیث به حکومت رسید و به سرعت نفوذ خود را گسترش داد. برخی از خوارج را به همکاری دعوت کرد با این وعده که: "هر که سرهنگ است امیر کنم و هر که یک سوار است سرهنگ کنم و هر چه پیاده است شما را سوار کنم و هر چه پس از آن هنر ببینم جاه و قدر افزایم."

از سوی دیگر، با خوارجی که سالها در منطقه قدرت گرفته بودند و با او یار نشدند، وارد جنگ شد و آنها را از میان برداشت. بعد به جنگ منسوبان خاندان طاهریان رفت و در قدم اول هرات را گرفت. یعقوب و یارانش جنگجویان قهاری بودند. به قول ابراهیم بن الیاس سپاه سالار خراسان "با این مرد به حرب هیچ نیاید که سپاهی هولناک دارد ...گویی که از مادر حرب را زاده اند."

همچنین نقل می شود که شاعری در وصف او شعر عربی خواند. "او عالم نبود، در نیافت". گفت: "چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت." شاعران دربارش شروع به سراییدن شعر فارسی کردند. نویسنده می گوید "تا پارسیان بودند سخن پیش ایشان به رود باز گفتندی بر طریق خسروانی." اشاره دارد به نقش موسیقی در میان پارسیان و نقش کلمه و شعر در میان اعراب.

Oct 08, 202323:11
تاریخ سیستان- قطعۀ نوزدهم

تاریخ سیستان- قطعۀ نوزدهم

در این قطعه برآمدن یعقوب لیث روایت می شود. شجره نامۀ یعقوب ذکر می شود که او را به تمامی شاهان ایرانی منتسب می کند و با 52 نسل به کیومرث می رساند.

در آن دوره، ابراهیم قوسی از سوی عبدالله طاهر حاکم منطقۀ سیستان بود. گروهی به رهبری صالح بن نصر بر او خروج کرده بودند و در بُست قدرت گرفته بودند. یعقوب و عیاران سیستان از جمله درهم بن نضر با او همراه شدند. گروهی دیگر از خوارج هم به رهبری عمار الخارجی که دعوی "امیرالمومنین" بودن داشت در سیستان قدرت داشتند و با یاران صالح درگیر بودند. درگیری های متعدد بین این گروهها اتفاق می افتد و به غلبۀ صالح و یعقوب منجر شد. یعقوب و سیستانیان بر صالح می شورند و او را شکست می دهند. درهم بن نضر به یاری یعقوب به امارت می رسد ولی از قدرت یعقوب می هراسد و قصد او می کند. یعقوب او را از میان بر می دارد و در سال 247 هجری مردم با او به عنوان امیر بیعت می کنند. این آغاز کار یعقوب است.

Sep 29, 202325:21
تاریخ سیستان- قطعۀ هجدهم

تاریخ سیستان- قطعۀ هجدهم

داستان فرستاده شدن امرا به سیستان در این قطعه دنبال می شود. چند نکته در این قطعه قابل ذکر است. نخست اینکه امرایی که به سیستان فرستاده می شوند، از سوی خاندان طاهریان است که هر چند از خلیفۀ بغداد منسوب شده اند، ولی به نظر می رسد که ادارۀ امور را در دست گرفته اند و در عزل و نصب امرا خود تصمیم می گیرند. دوم اینکه تعداد زیادی "خارجی" قیام می کنند. در این قطعه نام حدود ده خارجی ذکر می شود. اینها گاهی با حاکمان می جنگیدند و گاهی با آنها به صلح می رسیدند و گاهی هم با هم درگیر می شدند. برای اولین بار هم نام یعقوب لیث و "عیاران سیستان" ذکر می شود که با یکی از خارجی ها متحد شده بود ذکر می شود. اینها در مقابل بشار بن سلیمان که خود در بُست بر علیه حاکم منسوب به طاهریان قیام کرده بود ولی به جور و ستم پرداخته بود، ایستادند و او را از میان برداشتند. نکتۀ دیگر این است که بعد از مامون، معتصم به خلافت رسید و او "میل کرد به اهل بدعت و معتزله" و "به خلق قرآن خواند مردمان را" که اشاره دارد به بحث کلامی در مورد مخلوق بودن یا ازلی بودن قرآن. پسر معتصم، واثق هم راه پدر را در پیش گرفت و به معتزله میل کرد. به نظر می رسد که این موضوع در آن دوران اهمیت زیادی داشته است.

Sep 23, 202328:52
تاریخ سیستان- قطعۀ هفدهم

تاریخ سیستان- قطعۀ هفدهم

در این قسمت گفته می شود که هارون الرشید درگذشت و بین پسرانش اختلاف افتاد و در نهایت مامون با کشتن برادرش محمد زبیده به خلافت رسید. در این قسمت اسم طاهر که امارت خراسان و ماوراءالنهر بدو داده شده است برای اولین بار ظاهر می شود. همچنین اسم الیاس بن اسد که یکی از چهار برادر خاندان سامانی بود. نویسنده از بسیاری از این امیرانی که به امارت سیستان منصوب می شوند، به نیکی یاد می کند و رفتار آنها با مردم را می ستاید.

نکته جالب توجه ظهور تعداد زیادی "خارجی" است. بسیاری از آنها بر علیه حاکم دست به قیام می زدند. ولی گاهی یکی از آنها با حاکم به مصالحه می رسیدند و حتی گاهی یکی از آنها بر علیه دیگری دست به عمل می زند. اطلاعات خوبی در مورد ساختار قیامهای خارجیان و "عیاران" ارائه می شود.

Sep 15, 202325:03
تاریخ سیستان- قطعۀ شانزدهم

تاریخ سیستان- قطعۀ شانزدهم

این قطعه دو نامه به زبان عربی است. یکی از هارون الرشید، خلیفۀ عباسی، به حمزه بن عبدالله، که در سیستان و خراسان و کرمان و فارس بر علیه هارون قیام کرده بود، و دیگری جواب حمزه به هارون.

اطلاع من از زبان عربی آنقدر نیست که بتوانم این متن را به فارسی ترجمه کنم. احتمالاً در خواندن آن هم ایرادات زیادی وجود دارد (متنی که من دارم اِعراب گذاری درستی ندارد). ولی معنای متن کمابیش روشن است. هارون حمزه را به اطاعت می خواند و حمزه نمی پذیرد.

اگر این دو نامه واقعی باشند، از نظر انگیزه هایی که حمزه دارد، به عنوان کسی که در مقابل خلیفۀ مسلمین قیام کرده است، خیلی مهم است. حمزه خود را "امیرالمومنین" می خواند و از دیدگاهی کاملاً مذهبی حرکت خود را توضیح می دهد. می گوید بعد از خلیفۀ اول و دوم و اوایل دوران خلیفۀ سوم، جامعۀ اسلامی از مسیر درست منحرف شده است. او قیام خود را برای اصلاح انحرافات ایجاد شده می داند.

این متن در تضاد آشکار است با برخی نوشته های فارسی که قیام حمزه را حرکت یک ایرانی در مخالفت با سلطۀ اعراب مسلمان می خوانند.

Sep 08, 202319:45
تاریخ سیستان- قطعۀ پانزدهم

تاریخ سیستان- قطعۀ پانزدهم

در این قطعه آنچه در سیستان به دوران خلافت هارون الرشید اتفاق افتاد روایت می شود. هارون از قدرتمند ترین خلفای عباسی بود و دوران خلافت او دوران طلایی شکوفایی تمدن اسلامی محسوب می شود.

هارون در سیستان با شورشهای قوی مواجه شد، از جمله از سوی حضین و عمر بن مروان، و مهمتر از همه، حمزه بن عبدالله. در وصف حمزه گفته می شود که "از نسل زو طهماسب بود و مردی بزرگ بود و شجاع".

با وجودی که هارون مردان در خراسان حاکمی قوی مانند علی بن عیسی هامان داشت، شورشهای متعدد او را وادار کرد که خود به خراسان بیاید. در نهایت هم هارون در خراسان درگذشت.

در این کتاب، علت اصلی آمدن هارون به سیستان، شورش حمزه عنوان شده است. از کتب تاریخی دیگر چنین بر می آید که نافرمانی علی بن عیسی که بر مردمان خراسان دست جور گشاده کرده بود، و ناتوانی او در سرکوب شورش رافع بن لیث او را به خراسان کشاند.

تاکید بر اهمیت شورش حمزه در این کتاب شاید به دلیل سیستانی بودن او باشد. در این کتاب در مورد شورش رافع بن لیث صحبتی نمی شود.

Aug 23, 202325:53
ساختار جوامع پیشا صنعتی- بخش چهارم

ساختار جوامع پیشا صنعتی- بخش چهارم

این گفتار، قسمت آخر از چهار قسمت توضیح ساختار جوامع پیشا صنعتی است. این قسمتها خلاصه ای هستند از کتاب زیر که با مطالبی که از سایر منابع جمع کرده ام، تکمیل شده اند.

Patricia Crone: Pre-industrial Societies. Anatomy of the Pre-Modern World

در این قسمت خروج اروپا از قرون وسطی از قرن شانزدهم میلادی و آغاز مدرنیته را توضیح می دهم که بر مبنای فصل های هشتم و نهم کتاب فوق تنظیم شده است.


Aug 18, 202359:07
ساختار جوامع پیشا صنعتی- بخش سوم

ساختار جوامع پیشا صنعتی- بخش سوم

این گفتار، قسمت سوم از چهار قسمت توضیح ساختار جوامع پیشا صنعتی است. این قسمتها خلاصه ای هستند از کتاب زیر که با مطالبی که از سایر منابع جمع کرده ام، تکمیل شده اند.

Patricia Crone: Pre-industrial Societies. Anatomy of the Pre-Modern World

در این قسمت ساختار فرهنگ، جامعه و فرد، و مذهب در جوامع پیشا صنعتی را توضیح می دهم که بر مبنای فصل های پنجم، ششم، و هفتم کتاب فوق تنظیم شده است.

Aug 16, 202333:25
ساختار جوامع پیشا صنعتی- بخش دوم

ساختار جوامع پیشا صنعتی- بخش دوم

این گفتار، قسمت دوم از چهار قسمت توضیح ساختار جوامع پیشا صنعتی است. این قسمتها خلاصه ای هستند از کتاب زیر که با مطالبی که از سایر منابع جمع کرده ام، تکمیل شده اند.

Patricia Crone: Pre-industrial Societies. Anatomy of the Pre-Modern World

در این قسمت ساختار دولت و سیاست در جوامع پیشا صنعتی را توضیح می دهم که بر مبنای فصل های سوم و چهارم کتاب فوق تنظیم شده است.

Aug 12, 202344:03
ساختار جوامع پیشا صنعتی- بخش یکم

ساختار جوامع پیشا صنعتی- بخش یکم

در این قسمت و سه قسمت دیگر که در آینده منتشر خواهم کرد، ساختار جوامع پیشا صنعتی را توضیح می دهم. این قسمتها خلاصه ای هستند از کتاب زیر که با مطالبی که از سایر منابع جمع کرده ام، تکمیل شده اند.

Patricia Crone: Pre-industrial Societies. Anatomy of the Pre-Modern World

در این قسمت مقدمه ای می گویم از تاریخ بعد از انقلاب کشاورزی که در حدود 10000 پیش از میلاد شروع شد، تا دوران شروع امپراطوریها در حدود 600 پیش از میلاد.

بعد به تشریح ویژگیهای اقتصادي و اجتماعي جوامع پبش از انقلاب صنعتی می پردازم كه بر مبنای مطالب فصل اول و دوم کتاب فوق تنظیم شده است.


Aug 08, 202350:46
تاریخ سیستان- قطعۀ چهاردهم

تاریخ سیستان- قطعۀ چهاردهم

حوادث دوران خلافت منصور و مهدی عباسی ذکر می شود. در این دوره هم در سیستان مخالفان خلافت که خارجی نامیده می شدند، حضور داشتند و برای حاکمان مشکل زایی می کردند. در میان آنها فردی به نام زنبیل بوده است که برای مدتهای مدید تمامی امرای سیستان با او به کرات جنگ کردند.

همچنین از یکی از امرا به نام معن بن زایده نام برده می شود که فردی جبار بود. شاعری برایش شعر می سراید و او برای هر بیت هزار دینار به او می دهد. احتمالاً این رقم اغراق است ولی اینکه شاعران صله های سخاوتمندانه می گرفته اند، در بسیاری از کتابهای تاریخی ذکر شده است.

گفته می شود که معن "همیشه همچنین بودو مال به جور همی ستدی و به جود همی دادی تا به تبذیر کردن مال و تدبیر کردن بد، دل بخردان ازو بر شد، و از جور که همی کرد". در نهایت گروهی از خوارج او را در خانه اش کشتند. ذکر می شود که او "بزرگ شکم" بود و قاتلان شکمش را پاره کردند.

Jul 26, 202321:43
تاریخ سیستان- قطعۀ سیزدهم

تاریخ سیستان- قطعۀ سیزدهم

چهار خلیفۀ آخر اموی مدت کوتاهی حکومت کردند. در دوران آنها افراد زیادی به امارت سیستان گماشته شدند که هر یک با چالش رقبا روبرو شدند. گفته می شود که در این زمان در سیستان بین دو گروه اختلاف می افتد و این دو مدام با هم درگیر می شوند. خلافت اموی توسط ابومسلم به پایان می رسد و ابومسلم با ابوالعباس سفاح بیعت می کند و خلافت عباسیان آغاز می شود. خلیفۀ بعدی منصور است که ابومسلم را به بغداد می خواند و او را می کشد. داستان کشته شدن ابومسلم بدست منصور آنقدر اهمیت دارد که بر خلاف بسیاری از ماجراها با آب و تاب توضیح داده می شود. این نکته که ابومسلم وعده ها و قسم های منصور را باور کرد که به او زیانی نمی رساند، و در دام افتاد و کشته شد، در قالب ضرب المثل ذکر می شود که "رای و خرد خود را در رِی گذاشت". گفته می شود که منصور بعد از کشتن او این آیه را خواند که "لو کان آلهه الا الله لفسدتا" که اشاره دارد به اینکه دو قدرت در یک سرزمین نمی توانند با هم کنار بیایند.


Jul 14, 202329:18
تاریخ سیستان- قطعۀ دوازدهم

تاریخ سیستان- قطعۀ دوازدهم

ولید بن عبدالملک که ده سال خلیفه بود، حجاج بن یوسف را که به خشونت معروف بود به امارت عراقین، سیستان و خراسان منسوب کرد. بعد از ولید، سلیمان بن عبدالملک و پس از او عمر بن عبدالعزیز، نبیرۀ عمر بن الخطاب به خلافت نشستند. از عمر بن عبدالعزیز در تاریخ به عنوان امیری نیک رفتار ذکر شده است. گفته می شود که او همه دارایی خود را صدقه داد و زنان خود را کابین داد و طلاق داد و به امیرانش فرمان داد که "اهل دین و ورع و علم و زهد" را به عنوان عامل انتخاب کنند. پس از او یزید بن عبدالملک و بعد هشام بن عبدالملک خلیفه شد. دوران هشام که 19 سال به دازا کشید، دوران اوج امویان بود و او بعد از عبدالملک مروان، مهمترین خلیفۀ اموی بود. چهار تن از خلفای اموی فرزندان عبدالملک بودند.

داستانی گفته می شود از والی سیستان به نام عبدالله بن بلال که به عدل حکومت کرد و مصلی بزرگی ساخت. وقتی که امیر بعدی منسوب شد، خواستند اموال او را حسابرسی کنند. کار بر او سخت شد و مستخرج (مامور محاسبه اموال) را مالی داد تا به امیر بگوید که عبدالله مرده است. امیر گفت مرده اش را پیش من بیاور. مستخرج هم عبدالله را کشت و مرده او را پیش امیر برد!

Jun 25, 202320:56
تاریخ سیستان- قطعۀ یازدهم

تاریخ سیستان- قطعۀ یازدهم

در این قطعه گفته می شود که پس از یزید، پسر او به مدت چهل روز به امارت نشست. بعد مردم شام با مروان الحکم و مردم عراق با عبدالله زبیر بیعت کردند. بعد از ده ماه مروان درگذشت و پسرش عبدالملک مروان به جای او نشست. از مهمترین وقایع دوران او، جنگ با طرفداران عبدالله زبیر بود. داستان جنگ حجاج یوسف با عبدالله زبیر در مکه که منجر به خرابی کعبه شد و در نهایت با کشته شدن عبدالله پایان یافت ذکر می شود. حجاج به پاداش خدمت، امارت عراق و خراسان و سیستان را می گیرد ولی مردمان امارت او را نمی پذیرند چرا که "وقایع اوفتاد میان مسلمانان و کارها رفت که اندر کتاب و سنت آن را حجتی ندیدند."

بیشتر متن شرح افرادی است که به امارت به سیستان فرستاده می شدند و جنگهایی که مخالفان با آنها می کردند.

ذکر می شود که فردی در زمان عبدالله زبیر به سیستان فرستاده شد که "مردی بود عالم و اهل علم را دوست داشتی" و روزی رستم بن مهر هرمزد المجوسی را می خواند و از او سخنان حکمت آموز طلب می کند: "دهاقین را سخنان حکمت باشد، ما را از آن چیزی بگوی" و او نکاتی چند از حکمت می گوید.

Jun 18, 202335:25
تاریخ سیستان- قطعۀ دهم

تاریخ سیستان- قطعۀ دهم

در این قطعه دوران خلافت معاویه و یزید شرح داده می شود و دربارۀ افرادی که به امارت سیستان فرستاده شدند توضیحاتی داده می شود. در میان امیران افرادی چند بودند که با مردمان به نیکویی رفتار می کردند و از آنها به نیکی یاد شده است.

از حوادث دوران یزید، قیام حسین بن علی بر علیه او ذکر می شود، از شهادت مسلم در کوفه و شهادت امام حسین در کربلا و اسارت زنان و فرزندان و بردن اسیران و سر شهیدان به دمشق. داستان راهبی گفته می شود که ده هزار دینار به سربازان می دهد تا اجازه دهند سر امام حسین تا بامداد پیش او باشد. و او سر را شست و معطر کرد و به واسطۀ آن اسلام آورد.

مردمان سیستان وقتی که خبر را شنیدند، گفتند "نه نیکو طریقتی برگرفت یزید که با فرزندان رسول علیه السلام چنین کرد". و بر یزید شورش کردند.

May 30, 202330:28
تاریخ سیستان- قطعۀ نهم

تاریخ سیستان- قطعۀ نهم

این قطعه مصادف است با دوران خلافت علی بن ابی طالب علیه االسلام. در ابتدا انساب او ذکر می شود و در انتها شهادت او و بیعت مردم مدینه با حسن بی علی علیه السلام و بیعت مردم شام با معاویه و صلح این دو.

بیشتر متن مربوط است به سیستان.

گفته می شود که علی بن ابی طالب عبدالرحمن طایی را به سیستان فرستاد. چون جنگ صفین شد، معاویه عبدالرحمن سُمره را به سیستان فرستاد و عبدالرحمن طایی به سوی علی بن ابی طالب برگشت. عبدالرحمن سمره والی سیستان بود و مهلب بن ابی صفره سپاه سالار او بود. بیشتر متن در مورد مهلب است که مردی مبارز و دلیر بود.

در نهایت گفته می شود که مردم سیستان والی فرستاده شده از سوی معاویه را نخواستند و او به سمت بصره رفت و در آنجا درگذشت.

May 20, 202319:28
تاریخ سیستان- قطعۀ هشتم

تاریخ سیستان- قطعۀ هشتم

در این قطعۀ نکاتی از حوادث دوران سه خلیفۀ اول ذکر می شود. در مورد خلیفۀ اول، ابوبکر بن ابی قحافه، گفته می شود که افرادی مانند مسیلمۀ کذاب را "که دعوی دروغ" کردند، از میان برداشت. در مورد دوران خلافت عمر بن الخطاب، ذکر می کند که "ایزد تعالی بسیار شهرها بر دست وی بگشاد و مال بسیار جمع شد اندر بیت المال مسلمین". برخی از افرادی که بعدها در تاریخ اسلام نقش بازی کردند، از جمله معاویه، توسط او برای فتح سرزمینهایی وسیع از عراق و شام و مصر و ایران و روم فرستاده شد. فتح دیگر سرزمینها در دوران خلافت عثمان بن عفان هم ادامه یافت و نفوذ و ثروت مسلمانان را افزون کرد.

گفته می شود که در سال سی هجری سپاهی برای فتح سیستان فرستاده شد که شکست خورد. سپاه بعدی به رهبری ربیع بن زیاد به سیستان فرستاده شد و جنگهای بسیار در پیوست. در نهایت، شاه سیستان، ایران بن رستم، رسول فرستاد که "ما به حرب کردن عاجز نیستیم، چه این شهر مردان و پهلوانان است، اما با خدای تعالی حرب نتوان کرد و شما سپاه خدایید". صلح برقرار می شود و بنا می شود که سالی هزار هزار درم با سایر هدایا از سیستان برای خلیفه بفرستند.

May 01, 202324:47
تاریخ سیستان- قطعۀ هفتم

تاریخ سیستان- قطعۀ هفتم

مولود محمد مصطفا- علیه السلام

این قطعه در مورد به دنیا آمدن پیغمبر اسلام است. شرحی مبسوط از معجزاتی که در زمان ولادت و سپس در دورانی که پیغمبر اسلام را به حلیمه می سپارند گفته می شود. در انتها گفته می شود که اگر نویسنده به "صفت معجزات و بزرگی" مشغول شود "عمر به سر آید و از هزاران یکی گفته نیاید". در علت ذکر معجزات می گوید "این بدان یاد کردیم تا هر کسی که این کتاب بخواند بداند که مردمان سیستان که این شهر به صلح بدادند غرض بزرگی مصطفی را بود و دین اسلام را". از مابقی زندگی پیغمبر اسلام چیزی در متن نیست.

Apr 16, 202339:03
تاریخ سیستان- قطعۀ ششم

تاریخ سیستان- قطعۀ ششم

در ابتدا، داستان آمدن ابرهه به مکه و روبرو شدن او با عبدالمطلب گفته می شود و ذکر می شود که ابرهه در او نور مصطفی را که نسل اندر نسل به او رسیده بود، دید و پیل سفیدی که به هیچکس سجده نمی کرد، در پیش او به سجده افتاد، و ساحران ابرهه دست و پای عبدالملک را بوسه دادند.

بعد داستان تولد عبدالله بن عبدالمطلب ذکر می شود و اینکه نور مصطفی به عبدالله منتقل شد و "احبار شام" از تولد او خبردار شدند و در صدد قتل او بودند ولی خدا او را نجات داد.

در نهایت ذکر می شود که وقتی که "آن نور از عبدالله به آمنه سپرده شد" درهای آسمان گشاده شد و تخت ابلیس منکوس گشت.

Mar 21, 202321:15
تاریخ سیستان- قطعۀ پنجم

تاریخ سیستان- قطعۀ پنجم

این قطعه داستان قِیدار بن اسماعیل است. گفته می شود که قیدار پادشاهی بزرگ بود و دویست سال عمر کرد و دویست زن "از وُلد اسحاق" گرفت ولی او را فرزندی نیامد در حالی که "نور مصطفی" در او بود. بعد به خواب دید که باید زنی از عرب بگیرد. و این گونه بود که نور مصطفی به اعراب رسید. همچنین گفته می شود که به قیدار گفته شد که تابوت آدم را او نمی تواند باز کند و باید آن را به پسر عمویش یعقوب (پسر اسحاق) بدهد که به اسرائیل مشهور است. بعد اجداد پیغمبر تا عبدالمطلب ذکر می شود.

Mar 12, 202325:20
تاریخ سیستان- قطعۀ چهارم

تاریخ سیستان- قطعۀ چهارم

این بخش در مورد " پیش ابتداء کار اسلام آمد مولود مصطفا-علیه السلام-" است. از قول کعب الاحبار خبر ها و روایتهای پیش از تولد پیامبر اسلام ذکر می شود. گفته می شود که "نور محمد -صلعم-" پیش از آفرینش آدم خلق شد و در جبین آدم بود و بعد به پسر او شیث و بعد پسر بعد از پدر بر دیگران منتقل شد تا به ابراهیم و اسماعیل و قیدار رسید. داستان "قیدارالملک بن اسماعیل" در بخش بعد دنبال می شود.

Feb 24, 202320:58
تاریخ سیستان- قطعۀ سوم

تاریخ سیستان- قطعۀ سوم

در این قطعه وضعیت جغرافیایی سیستان و روایتهایی از تاریخ قدیم آن نقل می شود. سیستان، به نامهای زاوُل، زرنگ و نیمروز هم خوانده شده است. نویسنده نامهای مناطق مختلفی که به سیستان تعلق داشته را بر می شمرد. بعد به شرح برخی اعتقادات مردمان سیستان  پیش از اسلام می پردازد که چه چیزهایی را حرام می داشته اند. در شرح تاریخ سیستان، روایت رستم و گشتاسب و کیخسرو و ضحاک را بازگو می کند. این تاریخ به نظر با تاریخ حماسی آکنده است.

در بخشی از این متن، نحوۀ تقسیم خراج سیستان را می آورد که هر کسی از عمال حکومت چقدر می گرفته اند و هر یک از فعالیتها چه مقدار از خراج را مصرف می کرده اند. 

چند بیت شعر هم نقل می شود که به نظر شعری بسیار قدیمی می رسد، شاید از پهلوی قدیم

Feb 05, 202327:55
تاریخ سیستان- قطعۀ دوم

تاریخ سیستان- قطعۀ دوم

نویسنده در مورد "آنچه در ذات سیستان موجودست که در سایر شهرها نیست" سخن می راند. می گوید "شارستان" (یعنی شهر) بزرگی دارد که هر گز تسلیم نمی شود، هوایش معتدل است و "فهم و ذهن مردمان آن بدان اعتدال و خوشی هوا بهتر از مردمان جایگاهی دیگر باشد" و همه گونه محصول در آن یافت می شود و انواع فضایل را برای سیستان می شمارد. از نکاتی که ذکر می کند این است که باد در سیستان زیاد است و مردمان آسیاب بادی استفاده می کنند و نیز چرخی که با باد می چرخد  برای کشیدن آب از چاه.

نکاتی هم در مورد استفاده از ریگ برای کاربردهای مختلف می گوید که "همه چیزی که بخواهند به ریگ اندر کنند، هر چند که سالیان برآید نگاه دارد و بدان اندر هیچ نقصان نیاید".

انواع عجایبی که در سیستان وجود دارد را هم ذکر می  کند از جمله چشمه ای که از کوه می آید و "به هوا اندر دوازده فرسنگ همی بشد و آنجا به یکی شارستان همی فرود آمد".

Jan 27, 202321:07
تاریخ سیستان- قطعۀ یکم

تاریخ سیستان- قطعۀ یکم

 تاریخ سیستان کتابی است به فارسی که نویسنده (یا نویسندگان) آن و نیز تاریخ نگارش آن به دقت شناسایی نشده است. مصحح کتاب، محمد تقی بهار (ملک الشعرا) می گوید که کتابی که  در دست ما است، احتمالاً توسط دو یا سه نفر نوشته شده است. او تاریخ نگارش متن اولیه را 445 هجری می داند. بعدها افراد دیگری آن را باز نویسی کرده اند و به آن افزوده اند. مصحح در عنوان کتاب تاریخ نگارش را تا سال 725 هجری امتداد می دهد. 

متن اولیۀ کتاب فارسی قدیمی مانند زبان تاریخ بیهقی و بلعمی و گردیزی بوده است. مصحح حتی معتقد است برخی از عبارات این کتاب از زبان آن سه کتاب هم قدیمی تر است. البته ذکر می کند که در برخی جاها نویسنده بخشهایی را از متون عربی ترجمه کرده است.

قطعۀ اول به طور خلاصه به معرفی سلسلۀ پادشاهان اساطیری از کیومرث (که او را حضرت آدم معرفی می کند) می پردازد. تاسیس سیستان را به گرشاسب، نسبت می دهد که برای فراهم آوردن مکانی که ضحاک بدان دسترسی نداشته باشد، آن را بنا کرده است. بعد در فضائل سیستان نکاتی می آورد که مضمون آنها توجه انبیا به آن سرزمین است.   

Jan 20, 202322:50