پادکست داستانی مهراد بذرگرApr 14, 2022
رمان مَتوری_فصل۲_اپیزود۴: آفتاب پشت ابر نمیماند
جاوید در مدرسهای که طویلهی روستاست عاشق دختربچهای چشمطلایی میشود. جاوید نمیتواند نظر این دختر را جلب کند. به جای جاذبه، دافعه بین آنهاست! اتفاقا عشق در دافعه کارسازتر است. دوری شرط عشق است. در هجران است که ما مختصات خود را پیدا میکنیم. طبیعت عشق همین است. عشقهای کودکی هم که پاکتر و طبیعیترند، معمولا با انزوا و خیالبافی همراه است. جاوید با این عشق مختصات پیدا میکند، و بعد از اولین رویای خیس شبانه حاکمیت تن را از روان پس میگیرد. حریر نازک فراموشی پاره میشود، و خاطرات، تکهپاره یکییکی از فراموشی مهآلود بیرون میآیند، و داستان متوری آغاز میشود
رمان پادکستی مَتوری نوشته مهراد بذرگر
Podcast Music:
1.Arvo Pärt_ Pro et contra (Cello Concerto)_ II. Largo
2.Philip Glass_Metamorphosis One - Philip Glass
3.David Darling_Morning
4.Philip Glass_Metamorphosis One - Philip Glass
رمان مَتوری_فصل۲_اپیزود۳:زاهد آهو
رمان مَتوری_فصل۲_اپیزود۲: طوفان ذوالفقار
رمان مَتوری_ فصل ۲_اپیزود ۱:باتلاق
رمان مَتوری_اپیزود آخر فصل۱: روز هشتم
ظاهرخان گفت: «کرامات مشایخ بیاساس نیست! اگر شیخ خوابی دیده، تو جعلی تعبیرش نکن. بچه که بودم دایهی عجوزهای هر شب قبل از خواب زل میزد توی چشمهام میگفت بخواب که خواب برادر مرگه. به دست باش جبار! این هم برای شیخ بهتره هم برای تو. خواب مشایخ خیال نیست. اتصال نفسه. به مخزن اسرار. به اونجا که تقدیر برملاست.»
رمان مَتوری_اپیزود۱۲: بوسلامه
جوانی سیاهه، با ناسیهی بلند، لاغر، دیلاق، زبونش عربیِ آفریقا. اما زبون ما رو میدونه، به لهجهی خودش. شبیه ساحلنشینها. از آدمیزاد میترسه. حرمتش رو نگه ندارید، وحشی میشه. اگه دیدینش با مهربونی رامش کنید. پناهش بدید. پناهگاه رو قفل کنید. مثل باد خبرش رو برسونید به چادرنشین. از ظاهرخان مژدگانی بگیرید. اگه خبرش به ما برسه که خبرش رو به ما نرسوندید، وای به حالتون.