حافظ پجوهی
By حافظ پجوهی
حافظپجوهی، نزدیکترین همنشینی و همسخنی با حافظ، مرجعی عالی برای آشنایی با جهانبینی، شخصیت و سبک زندگی حافظ شیرازی و مناسب برای افراد علاقمند به کامپیوتر، فناوری، پژوهش و تحقیق است.
حافظ پجوهیJul 13, 2020
18- حافظ و تخت جمشید (مسند جم = باد)
https://www.youtube.com/watch?v=7n83O-KaHqk
«مسند جم» در شعر حافظ: 1) بر باد رفتن 2) بر باد سوار شدن
سلام. موضوع این ویدیو دربارهی مسند جم هست. جم که در اشاره به جمشید هست. مسند هم به معنای جایی که بر اون مینشینند و به اون تکیه میدن هست. مسند جم، به معنی باد هست. بلکه مرکب جم! بود.
چون سلیمان پیامبر رو با جمشید یکی میدونستند، و حضرت سلیمان هم بر باد سوار بود، به باد میگفتند مسند جم.
"مردم ایران در ابتدای آشنایی با اسلام و از آنجا که با تاریخ گذشته ایران آشنایی نداشتند و با مقایسه روایات مذهبی و قصههای اساطیری جمشید رو با سلیمان یکی می پنداشتند."
ما در یک ویدیو، حافظ و هخامنشیان، در مورد اینکه چرا به دلیل خطای مشابه، به شیراز «ملک سلیمان» یا در تلفظ عامیانه «ملک سلیمون» میگفتند، توضیح دادیم. میتونید اون ویدیو رو ملاحظه کنید.
چرا در «زمان حافظ»! نام جاوید و یاد گرامی هخامنشیان رنگ باخت… – حافظپجوهی
لینک ویدیو بر روی یوتوب:
https://youtu.be/_BbLQPppe3U
در گذشته به شهر شیراز، سرزمین فارس، میگفتند ملک سلیمان. حافظ میگفت: به خاطر رنج و اندوه و دلتنگی، حوصلهی شعر سرودن نداشتم. و دیدم اون قوهای، اون نیرویی که باعث شعر گفتن در من میشد، داشت از وجودم پر میکشید.
قوت شاعره من سحر از فرط ملال
متنفر شده از بنده گریزان میرفت
با هزاران گله از شهر شیراز میرفت.
نقش خوارزم و خیال لب جیحون میبست
با هزاران گله از ملک سلیمان میرفت
معنی نور چشم و نور شراب_حافظ شیرازی
لینک ویدئو در یوتوب: https://youtu.be/1LM9BxQpxpk
در گذشته معتقد بودند چشم نور داره.
مثل اونچه در سرود ملی هست. فروغ دیدهی حق باوران. نور ِ چشم حق باوران. روشنایی چشم حق باوران.
در شعر فارسی، شراب هم نور داشت. شاعران گذشته میگفتند نور شراب، نور باده و روشنایی جام. و…
حافظ این دو رو با هم جمع زده بود و میگفت، نورِ شراب میاد نور داخلی چشم میشه.
یعنی شراب یا نور شراب یک معمایی رو در ذهن ما پاسخ میده. یک پازلی رو در فکر ما حل میکنه. جواب یه سوالی میشه.
خودش هم میگفت:
بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم.
کودکآزاری و حافظ (قسمت دوم)
لینک ویدئو در یوتوب
https://youtu.be/Kodikt5MNZ4
در جلسه قبل درباره مواردی که با کودک آزاری، همجنس بازی (در معنی تجاوز به همجنس و حتی به کودکان)، ازدواج کودکان، و هم گروهها و همخانوادههای دیگهای مثل آزار جنسی... و مواردی در این گروه صحبت کردیم.
قرار بر این بود که بدون ورود به مباحث آزاردهنده و تلخ، رد این موارد رو در شعر حافظ بررسی کنیم.
حافظ فراوان صوفیان رو به خاطر کارهای اشتباه مختلفی که میکردند، تمسخر میکرد. و به اونها طعن میزد.
البته اون موقع برخی از اون کارها مُد بود و نزد عموم اشکال چندانی نداشت. در اون زمان، میبینیم که مورد تایید برخی یا بسیاری بود.
حتی کسی باور نمیکرد که اونها یا کارشون دارای اشکال باشه. میگفت گرت باور بود یا نه...
در میخانهام بگشا که هیچ از خانقه نگشود
گرت باور بود یا نه، سخن این بود و ما گفتیم.
در این مواردی هم که در جلسه قبل صحبت کردیم و در این جلسه صحبت میکنیم، اصلاً در اون زمان، از اونطرف هم صدایی نبود که بخواد اعتراضی در کار باشه. کسی بشنوه، بدونه. اقدامی بشه. ولی حافظ اینکه شخص صوفیگریش رو، در این کار و در این راه میذاشت رو نمیپسندید. در جلسهی خطا بر قلم صنع رفت یا نرفت؟ در این موضوعات توضیحاتی دادیم.
ما در اصل این موضوع اصلاً شوخی نداریم، چون اصلاً موضوع شوخیبرداری نیست. و اگر بخواهیم وارد ابعاد چنین فجایعی بشیم، بسیار دلخراش و آزاردهنده هست. اما سخن ما این بود که در اون دوران، چنین چیزی برای حافظ افتخار یا ارزش به حساب نمیاومد. میتونیم اینطوری هم بگیم. چون خودش ویژگیهایی و توصیفاتی که از معشوقش یا مشخصاتی که از محبوب مورد پسندش ارائه میکنه، اونقدرها به این موارد محدود نیست.
یه جایی میگه:
زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیست
بیا و نو گل این بلبل غزلخوان باش
در ادامه هم میگه که این نوگلش، در کمال حسن و دلبری، باید به شیوه نظر ز نادران دوران باشه:
کمال دلبری و حسن در نظر بازی است
به شیوه نظر از نادران دوران باش
به شیوه نظر از نادران دوران شدن، مربوط به همون نور به چشم رسیدن و نور چشم شدن در نظر حافظ بود. این «راز سر به مُهر» حافظ بود.
یا جای دیگری در توصیف محبوب میگه:
سزای تکیه گهت منظری نمیبینم
منم ز عالم و این گوشه معین چشم
معین که معنی روشن هم میده. گوشه معین چشم، مربوط به اون نور چشم میشه.
حافظ و کودک آزاری (کودک و طفل در شعر فارسی)
لینک ویدیو در یوتوب:
https://youtu.be/jBbCUDXy5Ts
موضوع این جلسه درباره چیزی هست که امروز بهش کودک آزاری، همجنس بازی (در اینجا در معنی تجاوز به همجنس)، حتی ازدواج کودکان، و هم گروهها و همخانوادههای دیگهای داره مثل آزار جنسی... و مواردی در این گروه.
میدونید که برخی معتقدند در بین شعرا و عرفا خیلی از این اتفاقها افتاده. ما اینجا این موارد رو در مورد حافظ بررسی میکنیم. ولی محتوای مطالبمون تا حد زیادی آزاردهنده نیست. اگرچه شما به اختیار و انتخاب خودتون محتوا رو دنبال میکنید، اما کاری به ورود به بخشهای آزاردهنده و مردافکن و زن شکن بحث نداشتیم. از این جهت خیالتون میتونه تا حدودی راحت باشه که این اتهامات رو بدون ورود به بخشهای آزاردهندهاش در مورد حافظ و در شعر او بررسی کردیم.
ما میخواهیم اینجا؛ مساله رو به شکل دیگهای بررسی کنیم.
نورِ چشمِ حافظ؛ دختر حافظ مرده بود؟ یا پسرش؟!
لینک ویدیو بر روی یوتوب:
https://www.youtube.com/watch?v=fVMFEiyJZbY&feature=youtu.be
توی شعر حافظ صحبتِ از دست دادن فرزند مطرح شده، برخی گفتند فرزند خودش نبوده. برخی میگن چون گفته نور چشمم یا قرةالعین در همان معنی نور چشم، پس فرزندش رو از دست داده. ما میخواهیم ببینیم میشه از روی شعرش بفهمیم که فرزندش دختر بوده یا پسر؟ حافظ نگفته یک فرزندش رو از دست داده یا فرزندان بیشتری رو؟ چون چندین بار از نورچشم از دست رفته، صحبت کرده. و نگفته جنسیت اون فرزند یا فرزندان چی بوده؟
سلام. من امیرحسین هستم. از پادکست پروژهی حافظپجوهی.
اون اشارهی مستقیمی که به مرگ فرزند در شعر حافظ هست مربوط به یک قطعه میشه:
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خم این طاق رنگین
به جای لوح سیمین در کنارش
فلک بر سر نهادش لوح سنگین
از روی «لوح سیمین» داشتن در این رباعی ((در این قطعه))، یا لوح سیمین نداشتن فرزند فرزانهی حافظ؛ به جای «لوح سیمین» در کنارش
فلک بر سر نهادش لوح سنگین.
گفتهاند اگر او در تمام عمر، یک فرزندش رو از دست داده باشه، مذکر بودن این فرزند رو بیشتر تایید میکنه. "چون در قرن هشتم، امکان درس خوندن و مکتب رفتن و لوح سیمین داشتن برای دختران کمتر فراهم بود."
حافظ در غزل دیگری گفته بود که «نور چشمم»، قرة العین، به معنی نور چشم؛ که به فرزند یا یک عزیز میگن؛ یادش باد، که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد.
گفتهاند بدون شک این غزل رو در سوگ فرزندش سروده، که اگه همون فرزند باشه، احتمال دختر بودنش بیشتر وجود داره: از اونجایی که اون فرزندش رو ماه «کمان ابرو» خطاب میکنه.
پس دو تا نشونه هست، یکی میگه که دختر بوده، نشونهی دیگه میگه پسر بوده، بعد نتیجهگیری کردند که اگر یک فرزند رو از دست داده باشه، کدوم احتمال قویتره، دختر بودنش یا پسر بودنش...
با استناد به غزل 134 گفتهاند که این غزل از روی دو بیت زیر، بیگمان در سوگ فرزند اوست:
قرة العین من آن میوه دل یادش باد
که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد
آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ
در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد
لحد، سنگی هست که بالای سر مرده در قبر میگذارند.
حالا ما میخواهیم بررسی کنیم ببینیم برخلاف اونچه دیگران گفتند، دختر بوده یا پسر؟
حافظ در قطعهی دیگهای به تاریخ فوت فرزندش اشاره کرده:
آن میوه بهشتی کآمد به دستت ای جان
در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی
هشتن به معنی فروگذاشتن و از دست دادن هست. بهشتن یعنی از دست دادن. برخی میگن «بهشت»، یعنی جنت، در مقابل جهنم، اون هم همینجوری شد. از دست دادیم. یا از دست دادند.
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سرجملهاش فروخوان از میوه بهشتی
میوهی بهشتی در حساب ابجد، میشه 778.
مسالهی اصلی ما و موضوع این نوبت، «نور چشم» در شعر حافظ هست. که به فرزند تعبیر و معنیش کردند. معنی عزیز هم میده. امروز هم به فرزند نور چشم میگن. حافظ هم گفته:
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن...
اینجا معلوم نبود فرزندش هست یا عزیز دیگری. یا حتی به فرزند شخص دیگری این سخن رو گفته.
«حافظ و بیتکوین»2 (اشتراکات بیتکوین و جهان فکری حافظ)
لینک ویدیو در یوتوب:
https://youtu.be/3XwDMgiN78A
موضوع این جلسه درباره حافظ و بیت کوین هست. ماجرا از این قراره که چنانچه در مورد بیت کوین یا به طور کلیتر در حوزه رمزارزها یک شخصی که خودش رو ساتوشی نامید، اومد دنیای رمزارزها رو پایهگذاری کرد. و بیت کوین رو ایجاد کرد. بر اساس تلاشهای افراد قبل از خودش، قوانین و شرایطش رو تعیین کرد. دنیای رمزارزها رو ساختاردهی و سازماندهی کرد. حافظ هم یک چنین دنیایی برای خودش یا توسط خودش، ایجاد کرده بود. توی این جلسه میخواهیم به بخشی از جهانی که حافظ ایجاد کرد، و جهانبینی و جهان فکری او، مرتبط با بخشهایی از موضوع بیت کوین صحبت کنیم.
هشها در بیتکوین:
هشها توی دنیای کامپیوتر یک الگوریتمیاند که یک دیتایی با طول متغییر رو تبدیل میکنند به یک دیتایی با طول ثابت. یعنی از این طرف یه حرف یا یه عدد، یا یک کلمه، یا مجموعهای از حروف و اعداد رو در ورودی بهش میدید، از اون طرف یک دادهای با طول ثابت میده. یک سری حروف و عدد در خروجی نمایش میده.
امیرحسین رو میدید، اونطرف یک عددی با طول ثابت رو میدن. 64 تا حروف و عدد که به معنی امیرحسین هست. دادههایی با اندازه دلخواه به داده های با اندازه ثابت تبدیل می شوند.
اگر مثلاً امیر.حسین رو در ورودی بدید، در خروجی یه عبارت بسیار متفاوتی نسبت به اون عدد قبلی که در ورودی امیرحسین بوده رو به شما میده. ولی طول هر دو عبارت خروجی، برابر هستند.
قابلیت هشها اینه که نمیشه گفت میخوام به این هش برسم (به این عدد برسم) پس ورودیم چی هست؟ نمیشه اون عددی که از ورودی امیرحسین بدست اومده رو داد، بعد بگیم میخوایم به ورودی برسم که این خروجی رو تحویل داده، که مثلاً ورودیش امیرحسین بود.
باید دائماً ورودی رو بدیم، توی اون الگوریتم قرار بگیره، مقادیر متفاوت اعمال بشه. هشش رو حساب کنیم. و ببینیم چی میشه. همونی هست که ما میخوایم یا نه؟ اگر بود. اگر جواب پیدا شد، جایزهاش بیتکوین بود. بیتکوین اینجوری ماین میشه. چنین مسالهای رو حل میکنند که جایزهاش بیتکوین هست. یه چیزی شبیه به این.
حافظ و بیتکوین (اشتراکات بیتکوین و جهان فکری حافظ)
https://www.youtube.com/watch?v=BZaEjAEzlvc&feature=youtu.be
موضوع این جلسه درباره حافظ و بیت کوین هست. ماجرا از این قراره که چنانچه در مورد بیت کوین یا به طور کلیتر در حوزه رمزارزها یک شخصی که خودش رو ساتوشی نامید، اومد دنیای رمزارزها رو پایهگذاری کرد. و بیت کوین رو ایجاد کرد. حافظ هم یک چنین دنیایی برای خودش یا توسط خودش، ایجاد کرده بود. توی این جلسه میخواهیم به بخشی از جهانی که حافظ ایجاد کرد، و جهانبینی و جهان فکری او، مرتبط با بخشهایی از موضوع بیت کوین صحبت کنیم.
پادکستهای حافظپجوهی:
https://www.youtube.com/playlist?list=PLS6fu0xbvJepdxARON8jz3j9O4lusfp_v
https://Hafezpajouhi.com
https://Twitter.com/Hafez_pajouhi
https://Instagram.com/Hafez.pajouhi
خطا؟ یا ختا (=خطا=سرزمین ختن) در شعر حافظ
https://www.youtube.com/watch?v=JtXFGwWmc2Y
حافظ منظور خودش رو در سخنش پنهان میکرد. گاهی در قالب استفاده از چیزی شبیه به API از تعابیر موجود در شعر و ادب فارسی استفاده میکرد، گاهی در قالب ایستر اگگ، در فیلم و بازی، منظور خودش رو در بخشی از شعرش؛ پنهان میکرد.
این جلسه میخواهیم راجع به دو تا خطا در شعر حافظ صحبت کنیم. یکی خطا به معنی اشتباه. و دیگری ختا، در اشاره به سرزمین ختن، که آهوی مشک بار داره. که از خون دل اون آهو، نافه بدست میاد. و حافظ مطالب مربوط به نافهی آهو رو هم در شعرش پنهان کرده بود. ما اینجا به خطای پنهان و خطای آشکار حافظ میپردازیم. یکی از این خطاها با ت دو نقطه هست، که البته با «ط» دستهدار هم مینویسند.
حافظ میگفت من خون دل میخورم. و مثل آهوی ختن، مثل آهوی ختا، خون دلم رو تبدیل به نافه میکنم. در گذشته معتقد بودند نافه یا مشک، از طریق خون دل خوردن آهو بدست میاومده.
از طریق خون در دل گره زدن، از طریق ِخون در دل افتادن ِ آهوی تتار. حافظ به نتیجه رسیدن خودش بعد از خون دل خوردن فراوان رو؛ به نافهی مراد تشبیه میکرد.
مثل مکانیزمی که به باور گذشتگان در وجود یا در طبیعت آهو بود. این موضوع توی شعر حافظ، در قالب نافه یا خون دل، یک فریمورک هست. یک چارچوب شعریه. چنین استفادهای و چنین تعبیری که شخص مثل آهوی تتار از خون جگر، نافه بپرورونه، تقریباً در شعر فارسی وجود نداره.
منظور شعرا از خون دل خوردن و رسیدن به نافه یا نافهی مراد این بوده که، در ازای یک راه سخت یا انجام یک کار سخت، به نتیجهی مطلوب برسند.
به قول حافظ به قول مطرب و ساقی: "عجیب اینه هر چقدر که حالم بدتره، کارم بهتره". (حافظ وقتی میخواست بگه یک ترانهای میخوندند که منظوری که حافظ داره رو در اون ترانه بیان کرده بودند، میگفت: "به قول مطرب و ساقی")
خون دل و نافه توی شعر فارسی تقریباً همین معنی رو میده، کار سخت، نتیجهی مطلوب. خون ِ دل و در نهایت، نافهی مراد.
حافظ یه جورایی دربارهی چنین تعارضی با واژهی «خطا» در هر دو معنی که ذکر کردیم، صحبت میکنه
پس وقتی ما به کلمهی «خطا» در شعرحافظ برخورد میکنیم، باید توجه داشته باشیم که این عبارت ممکنه به این دو مورد اشاره داشته باشه. یکی اشتباه. دیگری ختن.
اما چنین تفسیری دربارهی روش شناخت حافظ، به این شکل وجود نداشته. خود حافظ نمیخواسته کسی معنی سخنش رو متوجه بشه:
ماجرای دل خون گشته نگویم با کس
زانکه جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم.
یعنی از جزئیات روش شناخت خون دل با کسی صحبت نمیکرده.
«حاضر ِ غایب از نظر» در شعر "حافظ و سعدی"
درآمدی ز دم کاشکی چو لعمهی نور
که بر دو دیدهی ما حکم او روان بودی
https://youtu.be/E957LfHjYks?t=3700
«که در برابر چشمی و غایب از نظری»، تعبیری هست که در دیوان حافظ بارها مورد اشاره قرار گرفته، مشابه این معنی در شعر سعدی هم هست. ما میخواهیم معنی تازهای از این عبارت بدست بیاریم. و یک بررسی کوتاه در تفاوت سخن سعدی و حافظ در استفاده از این تعبیر؛ داشته باشیم.
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که در برابر چشمی و غایب از نظری
برای اینکه آخر قضیه رو اول بگیم، باید بدونیم،
"اگر در شعر سعدی چیزی شبیه به این رو ببینیم، یعنی؛ توی جلوی چشمم هستی، در یادم هستی، اما با من در فاصلهای. از من دوری.
صورت ز چشم غایب و اخلاق در نظر
ولی وقتی حافظ میگه: «که در برابر چشمی و غایب از نظری»، یعنی تو در مقابل چشمم هستی، و از جنس چشمم هستی و اثر تو بر چشم من هست، اما از نظرم غایبی. مثل نور که در برابر چشم هست و باعث دیدن میشه، اما غایب از نظر است. و حتی حافظ در همین دستهبندی و مرتبط با این موضوع میگفت، چشم جایگاه معشوق هست. جایگاه معشوق بر چشم است. اما معشوقی که در چشم حافظ، حاضر نبود."
حافظ میگفت مطالبی که من دریافت و درک میکنم، یا اونچه از جانب معشوق به ذهن من یا به دل من میافته، یا مثلاً به گوش یا به چشم من میرسه، برای من مفهومه. برای من آشناست.
توی شعری که ما در ادامه برای ورود به مساله، انتخاب کردیم، به شخص دیگری میگفت تو هم اگر آشنای عشق هستی، اگر اهل نظر هستی، باید معنی و مفهوم سخن من رو درک کنی. باید سخن من برای تو آشنا و پذیرفتنی باشه. چون من در قالب یک پروتکل شناخته شده و در قالب یک قواعد مشخصی سخنم رو مطرح میکنم، اگر تو آشنای عشق هستی، باید متوجه معنی سخن من بشی.
حافظ میگفت من میتونم؛ به درک صحیحی از معنی حرفهای دارای اعتبار دیگران، در موضوع کاری خودم، برسم. میتونم سخنان دیگران در یک موضوع خاص رو اعتبار سنجی کنم. چون اهل عشق هستم. چون آشنای عشق هستم.
یا در یک نمای دیگه از سخنش، میگفت من میتونم به شناختی که بدست میارم، اعتماد کنم، چون آشنای عشق هستم. راه و چاه این مسیر رو میشناسم. سخن یا معنیای در این راه نیست که برای من قابل درک و قابل فهم نباشه.
میگفت من، سخن عشق رو میفهمم. و ارزشش رو متوجه میشم. تو هم اگر اهل عشق هستی، اگر صاحب نظری، اگر اهل نظر هستی، باید معنی سخن من رو متوجه بشی. و هزینهی اون رو هم بپردازی.
این رو کجا میگفت؟
بی معرفت مباش که در من یزید عشق
اهل نظر معامله با آشنا کنند
"من یزید" یعنی قسمتی از حراج که میگن کسی نیست که بیشتر پول بده، نبود؟ 1، نبود 2، نبود 3.
در من یزید عشق؛ یعنی در معامله عشق؛ یعنی در اون قسمت از معاملهی عشق، که هر کسیکه آشنای عشق هست، حاضره پول بیشتری بده.
میگفت تو اگر آشنای عشقی، اگر اهل نظری، پس قیمتش رو میدونی، بی معرفت نباش، پولش رو بپرداز.
به تعبیر آکادمیک امروزی میگفت، اونچه از سوی یک آشنای عشق برای من بیان میشه، جز علایق پژوهشی و مسائل قابل فهم و در حوزه دانش من هست. یا در دایره نکاتی قرار داره که از کیفیت اونها آگاهی دارم. پس میفهممشون. اگر تو هم اهل نظر هستی، باید معنی سخن من رو بفهمی.
میگفت همونطور که در معامله عشق، یا در اون قسمتی از معامله که جنسی رو به مزایده میگذارند، که به بالاترین قیمت بفروشند، کسانی که قیمت بالاتری پیشنهاد میدن، ارزش اونچه میخرند یا میخواهند بخرند رو، میدونند. یعنی چیز اضافهای نمیپردازند. «من یزید» در بیتی که خوندیم، یعنی اون قسمتی از حراج که میگن کسی به قیمت بالاتری خریدار هست؟ "کسی هست که پول بیشتری بده".
افظ میگه در معامله عشق هم اینطوریه، اونی که بیشتر میپردازه، ارزش اونچه خریداری میکنه رو میدونه.
اما این سخن حافظ یک معنی پنهانی دیگری هم داشت.
نظر، به معنی چشم هم هست. اهل نظر که دو دیده هستند. آشنایان دو دیده، یا آشنای اهل نظر، نور هست. یا در گذشته بیشتر نور بود. که در جهان فکری حافظ هم مرتبط با موضوع نور چشم شدن میشه.
خطا بر قلم صنع رفت؟ تفسیر و معنی پیرما گفت خطا بر قلم صنع نرفت - آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
پادکست تصویری، همراه با توضیحات:
https://www.youtube.com/watch?v=igj6Kb3RxyI&feature=youtu.be
موضوع این جلسه درباره یک بیت بسیار معروف و پر بحث (به قول کانالها و رسانههای زرد... "یک بیت جنجالی"!) در شعر حافظ است. این بیت "پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد" است.
ما این بیت رو از منظری متفاوت بررسی میکنیم، اما پاسخی که دیگران به دنبال آن بودند را نیز میدهیم...
در اینجا میتوان از این بیت چند برداشت کرد. یکی آنکه خطایی بر قلم صنع (قلم آفرینش این جهان) نرفته و پیر ما این موضوع را متذکر شده است. یکی آنکه خطایی بر قلم آفرینش این جهان رفته است و پیر ما آنرا نادیده گرفته است. و خطاپوشی کرده است. یک بحث بر سر این است که «آفرین» مال که باشد؟!؟
اینکه یک ایدهای به ذهن شخص برسه، اینکه یک راهی برای رسیدن معنی به شخص باز بشه، در شعر فارسی و عرفان، موضوع مورد بحثی بوده.
حافظ میگه: «اشکالی ندارد -برای حاصل کردن شناخت و کسب معرفت- در فصل بهار باده بنوشیم و چند قطره از آن بر دفتر ما بریزد!»
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
یعنی آشنایان ره عشق بودند، و در این دریا وارد شدند. و به اعماق آن سفر کردند. و از معرفت الهی برخوردار گشتند، اما دامن پاک آنها به آب آلوده نشد. غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده. خوب ما هم مثل اونها باشیم. اونها کردند اشکالی نداشت. کسی اونها رو تر دامن به حساب نیاورد. خوب ما هم بکنیم.
در زمانهی حافظ، راست افراطی انتظار و تفسیرش این بوده که خطایی بر قلم صنع نرفته، و آفرین بر نظر پاک خطاپوش صانع یا پروردگار که این جهان رو بدون کم و کسری آفریده، چنانچه حافظ جای دیگری گفته:
نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش
که من این مساله بیچون و چرا میبینم.
#شنوا (بینایی در شعر حافظ) - پادکست حافظپجوهی
این برنامه، یک ویژه برنامه هست. به ابتکار برخی از دوستان، برای ارتباط و همراهی با یاران #شنوا.حافظ میگفت: من، حقیقت رو به نحو دیگری و متفاوت از دیگران میبینم، و به همین دلیل بینا هستم.
پادکست کامل تصویری بر روی یوتوب:
https://www.youtube.com/watch?v=y3mWVG5RyUY&feature=youtu.be
حافظ بیرون از کلیشههای شعری، خود ِ شراب رو جام جم یا جام جهاننما میدونست. جَمش مخفف جمشید بود. و قصهاش هم مربوط به شاهنامه هست. جام جم یا جام ِ جمشید، جامی بوده که اسرار رو در اون میدیدند. حافظ میگفت خود شراب، یا خود معشوق، جام جم یا جام جهاننما هست.در شعر حافظ هست.
نمیگفت نابینا شخصی هست که توانایی دیدن ندارد. میگفت کسی که حقایق رو نمیبینه، مثلاً اسرار عشق رو درک نمیکنه. اون نابینا هست. باید به او نابینا گفت.
«نابینا، اسرار پنهانی رو نمیبینه». یا اسرار پنهانی رو؛ نابینا نمیبینه. منظور او از نابینا کسی نبود که چشم سر نداشته باشه. یا چشم سرش، بینایی نداشته باشه. چشم جهانبینش مورد نظر و مورد بحث نبود.
بنا به قولی؛ چشمها بلا استفادهاند، بی فایدهاند، تا وقتی که ذهن کور هست.
The eyes are useless when the mind is blind.
یا مردم نسبت به دیدن حقیقت کور هستند. و فقط چیزی که میخوان، چیزی که دوست دارند رو میبینند.
People are blind to reality and only see what they want to see.
یک مرد نابینا که میبیند، بهتر است از یک مرد بینا که نمیبیند
A blind man who sees is better than a seeing man who is blind.
خون دل و نافه مراد در شعر حافظ - زلف و خون دل
پادکست ویدیویی:
https://www.youtube.com/watch?v=GRVgobAvZro&feature=youtu.be
موضوع این جلسه درباره اینه که حافظ میگفت من خون دل میخورم، و خون دلم مثل آهو، تبدیل به نافه، تبدیل به مُشک، مادهای معطر میشه.
همونطور که خون دل در شکم آهوی مُشک تبدیل به مادهای خوشبو میشه، خون دل خوردن من هم باعث ایجاد مُشک در وجود من میشه. و این بوی خوش به مشام من میرسه.
حافظ از مکانیزم ایجاد مُشک در ناف آهوی خُتن برای شرح احوالات و تجربیات درونی خودش استفاده میکرد. چنین استفادهای نه در شعر فارسی هست، نه در روش تحقیق گذشتگان. و روش تحقیق و نوع نگاه یا نگرش حافظ، امروزی بود.
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
حافظ این بار و در اینجا مثل موضوع جلسه قبل، یک سیستم طبیعی رو در علوم زمانه خودش به کار گرفته بود تا توضیح بده که چطور مثل نافه حاصل از خون دل آهو، در دل حافظ نیز، خون دل او تبدیل به نافهی گیسوی معشوق میشه. میخواست تئوری پردازی کنه که مسیر به نتیجه رسیدن خودش رو شرح بده.
https://www.youtube.com/watch?v=GRVgobAvZro&feature=youtu.be
خلاصهی پادکست حافظ و پزشکی (مینی پادکست)
این ویدیو خلاصهی جلسه «حافظ و پزشکی» هست. اگر شما قسمت اول یا ویژه برنامه پادکست «حافظ و پزشکی» رو ندیدید. میتونید با دیدن این خلاصه؛ برای مشاهده کامل و درک بهتر اون اپیزود از پادکست حافظپجوهی آمادگی بیشتری پیدا کنید.
در اپیزود «حافظ و پزشکی»، صحبت درباره بیماری بود. بیماری عشق. یا بیماری عاشق.
که در اثر دوری از معشوق؛ بیماری شکل میگرفت. و در مقابل با همنشینی! و دیدار با معشوق ایمنی و خوشی و سلامتی و آسایش حاصل میشد. چیزی شبیه به داستان کنیزک و پادشاه در دفتر اول مثنوی.
ما در اون قسمت یا در اون ویژه برنامه از پادکست حافظپجوهی گفتیم که چرا حافظ بیمار میشه و چطور بیماریش بهبود پیدا میکنه.
منبع:https://www.youtube.com/watch?v=P7jwiLB61g8&feature=youtu.be
معنی شراب، نور چشم و نور باده در شعر حافظ (آسمان شیراز)-پادکست حافظپجوهی-قسمت دوم(آخر)
سلام. من امیرحسین هستم، از پادکست حافظپجوهی. این جلسه، ادامهی جلسهی معنی شراب، نور چشم و روشنی می در شعر حافظ هست.
در جلسه قبل همون ابتدا گفتیم: در طبیعیات یا حالا به قول امروزیها فیزیک یا پزشکی گذشته معتقد بودند چشم نور داره. حافظ میگفت، شراب میاد نور داخلی چشم میشه. این جلسه هم قرار هست درباره تاثیر و تثبیت نتیجهگیری حاصل از شناخت به واسطه شراب صحبت کنیم. یه کمی هم در مورد کالیبراسیون و تنظیمات این شناخت وارد میشیم. تقریباً بخش عمده این ویدیو راجع به همین مباحث در شعر و غزلیات حافظ هست.
قبل از حافظ هم، درباره "روشنی می یا نور باده" یک حرفهای کلیشهای و کلی وجود داشت. که به شکل استعاری شراب نور داره. ولی کسی این موضوع رو مثل حافظ فرمولهبندی نکرده بود. در گذشته معتقد بودند چشم نور داره، مثل اونکه میفرمودند در چشم مردان اشعهای هست. حافظ میگفت شراب میاد اون نور داخلی یا نور درونی چشم به اعتقاد گذشتگان، در چشم ما میشه و ما حقایق رو بهتر میبینیم.
حافظ معتقد بود انسانها اینطور میبینند، انسان به عنوان مردمک چشم هم در شعر حافظ معنی میده. در شعر حافظ هست: مردم چشمم به خون آغشته شد در کجا این ظلم بر انسان کنند. در باب شراب و نور چشم شدن آن یعنی مفاهیم جدیدی در ذهن ما ایجاد میشوند. نور چشم ما میشه. و ما مسائل تازهای رو درک میکنیم که قبلاً اون درکی از اون مسائل رو نداشتیم. ماجرا را آنطور نمیدیدیم. یعنی هم مسائل تازهای رو درک میکرد و هم مسائل را به شکل تازهای درک میکرد. این جلسه درباره تثبیت درک این مفاهیم در شعر حافظ هست.
حافظ درباره تاثیر شراب یا تثبیت تاثیر شراب بر تغییر درونیات خود و تغییر روش زندگی، نوع نگاه و تغییر نتیجه کار خود بر اساس دریافتی که به واسطهی شناخت حاصل از شراب دارد، میگوید:
پیر گلرنگ من، پیرگلرنگ به معنی شراب هست. میگوید: شراب و تاثیری که شراب بر او گذاشته بود و حافظ اون تاثیر رو در خودش تثبیت کرده بود، اجازه نمیدهد که با کسی دشمن کنه. یا در حق کسی که با او دشمن است، بدی کنه. پلیدی کنه.
پیرگلرنگ من اندر حق ازرق پوشان
رخصت خبث نداد ارنه حکایتها بود.
منبع: https://youtu.be/E957LfHjYks
#پادکست «حافظپجوهی» را بر روی یوتیوب سابسکرایب کنید.
1-معنی و مفهوم شراب، نورچشم و روشنی می، در شعر حافظ (آسمان شیراز)- قسمت اول -
حافظ و پزشکی-در تقدیر از جامعه پزشکی ایران-پادکست حافظپجوهی
از روان بخشی عیسی نزنم دم هرگز
زانکه در روحفزایی چو لبت ماهر نیست
موضوع این جلسه از پادکست (حافظ و پزشکی) درباره عشقی هست که در اثر دوری از معشوق؛ رنج و شکنجه و عذاب (در اینجا بیشتر بیماری) برای عاشق به وجود میاد. و در همنشینی! و دیدار با معشوق ایمنی و خوشی (و در اینجا بیشتر سلامتی و آسایش) برای عاشق در پی خواهد داشت. چیزی شبیه به داستان کنیزک و پادشاه در دفتر اول مثنوی.
در این جلسه قرار هست درباره موضوع «حافظ و پزشکی» صحبت کنیم. یعنی چطور حافظ بیمار میشه و چطور بیماریش بهبود پیدا میکنه و قرار هست درباره بخشهای مختلف این موضوع صحبت کنیم. و در آخر این پادکست میخواهیم پیوندی میان 1) عشق و 2) ایمنی و خوشی؛ با مخاطب هدف این جلسه، یعنی تیم پزشکان و پرستاران برقرار کنیم.